سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یامعین الضعفاء
 
لوگوی همسنگران
طراح قالب
معببر سایبری فندرسک

برکت صبح زود

آیت الله تبریزی

 

طلبه اگر بخواهد در آینده موفق شود، باید سحرخیز باشد، همت داشته باشد و به خود عادت دهد که شب ها زود به خواب رود و از صبحِ زود استفاده کامل بنماید.  

به نام خدا

در نوشتار قبل، درباره اهتمام و توجه علما نسبت به سحرخیزی برای عبادت، درس و...، نکاتی را از نظر گذراندیم. از اینجاست که سیره زود خوابیدن در شب و زود بیدار شدن در صبح، در میان علما امری رایج است.

 

این سیره درباره درس خواندن و تدریس نیز در حوزه علمیه همواره رایج بوده است، چنانکه از قول «آیت الله تبریزی» گفته شد: «طلبه اگر بخواهد در آینده موفق شود، باید سحرخیز باشد، همت داشته باشد و به خود عادت دهد که شب ها زود به خواب رود و از صبحِ زود استفاده کامل بنماید.»

 

در این نوشتار با استفاده از روایات معصومین علیهم السلام، می خواهیم به این نکته برسیم که در صبح گاهان برکتی ویژه برای کسب رزق و روزی و تلاش در جهت تأمین نیازها و همچنین کسب علم و روزی معنوی وجود دارد.

 

برکت در صبح زود است

 

1.      در روایتی از کتاب غرر الحکم می خوانیم:

بَاکِرُوا فَالْبَرَکَةُ فِی‏ الْمُبَاکَرَةِ وَ شَاوِرُوا فَالنُّجْحُ فِی الْمُشَاوَرَةِ (1)

 

مرحوم آیت الله آقا جمال الدین خوانسارى در ترجمه و شرح مختصر آن می نویسند:

«مباکرت کنید یعنى بامداد متوجه کارها گردید، زیرا که برکت در مباکره است. یعنى حق تعالى سعى در بامداد را برکتى دهد که سعیهاى در اوقات دیگر را ندهد،

و مشورت کنید پس فیروزى در مشورت کردن است، زیرا که عقلها یارىِ هم کنند و حق تعالى به سبب این که جمعیت و الفت مردم را با یکدیگر دوست مى‏دارد، یارى همه کند.» (2)

 

2.      رسول الله صلوات الله علیه و آله فرمود:

إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمُ الْحَاجَةَ فَلْیُبَکِّرْ إِلَیْهَا وَ لْیُسْرِعِ الْمَشْیَ إِلَیْهَا (3)

هر گاه یکى از شما به حاجتى اقدام کند بامدادان و با شتاب به سوى آن رود. (4)

 

3.      و فرمود:

بَاکِرُوا بِالْحَوَائِجِ فَإِنَّهَا مُیَسَّرَةٌ (5) ؛ بامدادان حوائج خود را طلب کنید که آن آسان است‏. (6)

 

4.      آن حضرت (ص)، به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

یَا عَلِیُّ اغْدُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ- فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَارَکَ لِأُمَّتِی فِی بُکُورِهَا (7)

اى على! بامداد را به نام خدا بگشا که خداى تعالى برکت داده به امتم در بامداد آنها. (8)

 

برکت صبح، خصوصا برای رزق

 

5.      رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

باکروا فی طلب الرّزق و الحوائج فانّ الغدوّ برکة و نجاح‏ (9)

بامدادان  وصبح زود، دنبال روزى و نیازهاى خود بروید زیرا سحر خیزى مایه برکت و رستگارى است‏. (10)

 

6.      همچنین در روایتی از پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله آمده است:

اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ وَ الْبُکُورُ مُبَارَکٌ یَزِیدُ فِی جَمِیعِ النِّعَمِ خُصُوصاً فِی الرِّزْق وَ حُسْنُ الْخَطِّ مِنْ مَفَاتِیحِ الرِّزْقِ وَ طِیبُ الْکَلَامِ یَزِیدُ فِی الرِّزْق‏ (11)

روزى را با صدقه فرود آورید، و بامدادان بکار رفتن برکت دارد و به همه نعمتها می افزاید، به ویژه در رزق؛ و خط خوب از کلیدهاى روزی است و شیرین سخنى روزى را افزاید. (12)

 

7.      محمّد بن هلال مذحجى به «اسحاق» فرزند امام صادق علیه السلام گفت:

قَالَ لِی أَبُوکَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ (علیهما السلام) إِذَا کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَاغْدُ فِیهَا- فَإِنَّ الْأَرْزَاقَ تُقَسَّمُ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَارَکَ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ فِی بُکُورِهَا وَ تَصَدَّقَ بِشَیْ‏ءٍ عِنْدَ الْبُکُورِ فَإِنَّ الْبَلَاءَ لَا یَتَخَطَّى الصَّدَقَة (13‏)

 

پدرت به من فرمود: هر گاه حاجتى پیدا کردى بامدادان بطلب آن بیرون شو، زیرا که ارزاق و روزى‏ها پیش از طلوع آفتاب تقسیم مى‏گردد، و خداى متعال در ساعات نخستین روز براى این امّت برکت نهاده است، و بامدادان صدقه پرداز که هرگز تیر بلاء و گرفتارى از صدقه در نگذرد از صدقه در نگذرد و به صاحب آن نرسد. (14)

 

دعای پیامبر برای برکت صبح

 

8.      حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله فرمود:

إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمُ الْحَاجَةَ فَلْیُبَکِّرْ إِلَیْهَا فَإِنِّی سَأَلْتُ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُبَارِکَ لِأُمَّتِی فِی بُکُورِهَا (15)

هر گاه یکى از شما کارى داشته باشد، صبح زود به دنبال آن کار رود. زیرا من از خداى خویش خواسته‏ام به کسانى از امّت من که اول وقت به سر کار خویش حاضر شوند، برکت دهد. (16)

 

خواب بین الطلوعین نا مبارک است

 

9.      امام صادق علیه السّلام فرمود:

نَوْمَةُ الْغَدَاةِ مَشُومَةٌ تَطْرُدُ الرِّزْقَ وَ تُصَفِّرُ اللَّوْنَ وَ تُقَبِّحُهُ وَ تُغَیِّرُهُ وَ هُوَ نَوْمُ کُلِّ مَشْئُومٍ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقْسِمُ الْأَرْزَاقَ مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِیَّاکُمْ وَ تِلْکَ النَّوْمَة (17)

 

خواب صبح شوم و نامبارک است، و روزى را پس میزند، و رنگ و روى را زرد و زار میکند، و شخص را نازیبا و دگرگونه مى‏سازد و آن خواب همه اشخاص نامبارک است، همانا خداوند تبارک و تعالى روزى‏ها یا روزى مخلوقات را در فاصله دمیدن صبح تا طلوع خورشید مقرّر و تقسیم می فرماید پس زنهار، از خواب در آن هنگام بپرهیزید. (18)

 

10.   در کلمات قصار پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله می خوانیم:

الصّبحة  تمنع الرّزق (19)؛ خواب صبح گاهان مانع روزی است.

برخی از شارحان در توضیح این روایت گفته اند:

خفتن از پس نماز صبح، روزى را منع می کند؛ زیرا که وقت قرآن خواندن است‏ و دعا و ذکر خداى تعالى و استغفار کردن؛ پس هر که در این وقت بخسبد، ازین جمله باز ماند و خداى تعالى برکت از وى باز دارد. (20)

 

صبح زود به دنبال عزتت برو

 

11.  معلّى بن خنیس گوید: امام صادق (علیه السلام) مرا دید که دیر به بازار آمده‏ام،

فرمود: «اغْدُ إِلَى عِزِّک‏»؛ اوّل صبح در پى عزّت خود (کار و کسب) برو. (21)

 

12.  امام صادق علیه السلام به یکی از دوستانش فرمود:

«یا عبد اللَّه احفظ عزّک»؛ اى عبد اللَّه! عزّت خود را حفظ کن.

پرسید: وَ مَا عِزِّی جُعِلْتُ فِدَاکَ؛ فدایت شوم، چه چیز عزّت من است؟

فرمود: «غدوّک إلى سوقک و إکرامک نفسک»؛ به بازار رفتن در بامداد، و خود را عزیز و کریم داشتن. (22)

 

13.  آن حضرت به دوست دیگری فرمود:

«ما لی أراک ترکت غدوّک إلى عزّک؟»؛ چه شده است که رفتن به جایى را که عزّت تو در آن است ترک کرده‏اى؟

گفت: جنازة أردت أن أحضرها؛ در تشییع جنازه‏اى شرکت کردم.

حضرت فرمود: «فلا تدع الرّواح إلى عزّک»؛ در هر حال، رفتن در پى عزّت خویش (کار و کسب) را ترک مکن. (23)

 

تلاش شما در طلب رزق را دوست دارم

 

14.  امام صادق علیه السّلام فرمود:

إِنِّی لَأُحِبُّ أَنْ أَرَى الرَّجُلَ مُتَحَرِّفاً فِی طَلَبِ الرِّزْقِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ: اللَّهُمَّ بَارِکْ لِأُمَّتِی فِی بُکُورِهَا (24)

من دوست دارم ببینم مردى را که براى پیدا کردن روزیش مایل است [یا طبق ترجمه دیگر:] داراى حرفه و شغلى است؛ و براى یافتن روزى سحرخیز می باشد، زیرا رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در حقّشان دعا کرده و از خداوند درخواست کرده است که امّت او را که صبح زود بدنبال کسب روزى برمى‏خیزند برکت دهد. (25)

 

15.  همچنین از آن حضرت (علیه السلام) روایت است که:

لَا تَکْسَلُوا فِی‏ طَلَبِ‏ مَعَایِشِکُمْ‏ فَإِنَ‏ آبَاءَنَا کَانُوا یَرْکُضُونَ‏ فِیهَا وَ یَطْلُبُونَهَا (26)

در طلب روزى و معاش خودتان تنبلى نکنید؛ و بدانید که پدران ما براى طلب معاش مى‏دویدند و مى‏کوشیدند (و کلّ بر دیگران نمى‏شدند). (27)

 

از صبح زود به دنبال علم

 

16.   در کلمات قصار حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمده است:

اغْدُوا فِی‏ طَلَبِ‏ الْعِلْمِ‏ فَإِنِّی سَأَلْتُ رَبِّی أَنْ یُبَارِکَ لِأُمَّتِی فِی بُکُورِهَا (28)

در طلب علم زود خیز باشید، زیرا از پروردگارم درخواست کرده ام که به امت من در بامدادشان برکت دهد.

 

17.  و می فرماید:

أغدوا فی‏ طلب‏ العلم‏ فإنّ الغدوّ برکة و نجاح؛ در طلب علم زود خیز باشید زیرا زود خیزى مایه برکت و کام‏یابى است. (29)

 

18.  از آن حضرت روایت است که:

اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ مُسْتَمِعاً أَوْ مُحِبّاً لَهُمْ‏ وَ لَا تَکُنِ الْخَامِسَ فَتَهْلِکَ‏ (30)

هر بامداد یا دانشمند یا دانش آموز یا گوش دهنده یا دوست ایشان باش، و پنجمین کس مباش که هلاک و تباه می گردى.‏ (31)

 

19.  امام باقر علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه وآله، روایت کردند که فرموده:

اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً وَ إِیَّاکَ‏ أَنْ‏ تَکُونَ‏ لَاهِیاً مُتَلَذِّذاً (32)

صبح کن و روزت را بگذران که یا عالم باشى یا علم آموز، و بپرهیز از اینکه عمرت در لذائذ غفلت‏زا و کامجوئیهاى زیانبخش سپرى گردد. (33)

 

برکت خاص برای صبح شنبه و پنجشنبه

 

20.  امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

بُکْرَةُ السَّبْتِ‏ وَ الْخَمِیسِ‏ بَرَکَةٌ (34) ؛ بامدادان شنبه و پنج‏شنبه برکت است. (35)

آقا جمال الدین خوانسارى در ترجمه و شرح مختصر آن می نویسند:

بامداد روز شنبه و پنجشنبه برکت است؛ یعنى از براى کارها مثل سفر و تجارت و غیر آن، و از حضرت رسالت پناهى صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که دعا کردند که «اللَّهُمَ‏ بَارِکْ‏ لِأُمَّتِی‏ فِی‏ بُکُورِهَا یَوْمَ‏ سَبْتِهَا وَ خَمِیسِهَا» یعنى خداوندا برکت ده براى امّت من در صبحگاه رفتن ایشان بکارها در روز شنبه ایشان و پنجشنبه ایشان، و ظاهر است که دعاى آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله مستجاب است. (36)

 

21.  از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود:

اللَّهُمَ‏ بَارِکْ‏ لِأُمَّتِی‏ فِی‏ بُکُورِهَا یَوْمَ‏ سَبْتِهَا وَ خَمِیسِهَا (37) ؛ بار خدایا براى امت من در صبح روزهاى شنبه و پنجشنبه برکت قرار بده (38)

برخی از علما در شرح این روایت، این درخواست برکت را از این جهت می دانند که امّت پیامبر بتوانند از عصر روز پنجشنبه تا آخر روز جمعه مشغول عبادت الهى باشند و آن چه در جمعه از ایشان فوت شده است، در روز پیش و پس آن جبران بشود. (39)

 


 

پی نوشت ها:

(1)   تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص441

(2)   شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج‏3، ص264

(3)   من لا یحضره الفقیه، ج3، ص157

(4)   من لا یحضره الفقیه- ترجمه غفارى، ج4، ص207، باب شغلها، کسب‏ها، درآمدها و صنعتها

(5)   الخصال، ج2، ص394

(6)   خصال- ترجمه جعفرى، ج2، ص95

(7)   بحار الأنوار، ج72، ص100، باب48

(8)   آداب معاشرت- ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج‏2، ص68

(9)   نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص371

(10) گلهاى جاویدان(هزار کلمه قصار)،ص170

(11)   بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏73، ص318، باب 60 ما یورث الفقر و الغناء

(12) آداب و سنن- ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ص202

(13) أمالی المفید، ص54، المجلس السادس

(14) امالى شیخ مفید- ترجمه استادولى، ص66، مجلس ششم، چهارشنبه 19 شوال 404

(15) من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص157، باب المعایش و المکاسب و الفوائد و الصناعات

(16) من لا یحضره الفقیه-ترجمه غفارى، ج‏4، ص206 و 207، باب شغلها، کسب‏ها، درآمدها و صنعتها

(17) من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص502، باب کراهیة النوم بعد الغداة

(18) من لا یحضره الفقیه- ترجمه غفارى، ج‏2، ص206، در بیان کراهت خواب پس از نماز صبح

(19) نهج الفصاحه، ص547

(20) شرح فارسى شهاب الأخبار(کلمات قصار پیامبر خاتم ص)، محمد بن سلامة قضاعی، ص21

(21) من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص192، باب التجارة و آدابها و فضلها و فقهها؛ الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج‏3، ص213

(22) تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏7، ص4؛ الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج‏3، ص213

(23) همان

(24) من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص157، باب المعایش و المکاسب و الفوائد و الصناعات

(25)من لا یحضره الفقیه- ترجمه غفارى، ج‏4، ص206، باب شغلها، کسب‏ها، درآمدها و صنعتها

(26) وسائل الشیعة، ج‏17، ص60، باب 18 کراهة الکسل فی أمور الدنیا و الآخرة

(27) الحیاة / ترجمه احمد آرام، ج5، ص496

(28) منیة المرید، ص266

(29) نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص226

(30)  بنادر البحار، ص102؛ عوالی اللئالی، ج4، ص75

(31)  بنادر البحار- ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار، ص102

(32) المحاسن، ج‏1، ص227، باب 15 الحث على طلب العلم

(33) الحدیت- روایات تربیتى، ج1، ص54

(34) تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص319؛ نثر اللآلى، ص54؛ عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص195

(35) نثر اللآلى- سخنان درر بار امام على علیه السلام، ص55

(36) شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، ج‏3، ص259

(37) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص34؛ صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، ص51؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص425

(38) اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، ص840

(39) لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه، ج4، ص557



[ چهارشنبه 90/12/3 ] [ 9:40 صبح ] [ فولادپور ]

دعا براى روحانى ماندن

طلبه

 

 

خلق و خوی آیت الله زنجانی بسیار ستودنی است که به مواردی از آن اشاره خواهد شد.

شیخ عبدالکریم خوئینى زنجانى(ره) دارای ویژگی های خاص اخلاقی و عرفانی بوده است که برای نمونه به برخی از انها اشاره می شود:

اخلاص

از جمله خصلت های زیبا و نیکوی  آن عالم ربانی و عالم عامل به تمام معنا اخلاص بود. آقا هاشم آل اسحق در باره شیخ عبدالکریم خوئینى زنجانى(ره) مى‏گوید:

یادم مى‏آید در زمستان یکى از سالها طلبه سعد آبادى بر اثر استنشاق دود زغال در فیضیه فوت کرده بود. تشییع جنازه آن طلبه در حرم بود. مرحوم آیت اللّه آقا سید احمد زنجانى که علاقه خاصى به پدرم داشتند و همیشه احترام زیادى به او قایل بودند او را به اصرار به جلو کشیدند تا نماز میّت بخواند 

 من که در صفهاى عقب بودم سر و صدا افتاد که ایشان کیست. بعد افرادى که او را مى‏شناختند گفتند که فلانى است و از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى. این جریان تمام شد و ما که در محله ابرقو کوچه زینال فعلى مى‏نشستیم سه چهار برادر به همراه پدرمان جهت فاتحه به قبرستان نو آمدیم به پل آهنچى رسیده بودیم که پدرمان برگشتند.

 آقا شیخ محمد گفتند: آقا چیزى نمانده الان مى‏رسیم. گفت: « نه دیگر، هر چه قدر کردم نتوانستم نیتم را خالص کنم. الان مى‏رویم آنجا باز آقا سید احمد به ما احترام مى‏کنند و آقا بفرمایید مى‏گویند و مسئله قاتى مى‏شود.» برگشتند و ما هر چه کردیم گوش نداد.

 از همانجا همگى برگشتیم و با پاى پیاده که ایشان جوراب هم نداشت راه خانه را در پیش گرفتیم.

دعا براى روحانى ماندن

یک وقتى مرا خواستند و فرمودند: تو که الحمد اللّه طلبه شده‏اى دعایى را به تو یاد مى‏دهم که انشاء اللّه همیشه بعد از نمازها بخوانى و روحانى بمانى و به درد دین بخورى. آن دعا این بود:

« سبحان من لا یعتدى على اهل مملکته، سبحان من لا یأخذ اهل الارض بالوان العذاب، سبحان الرئوف الرحیم، اللهم اجعل لى فى قلبى نورا و بصرا و فهما و علما انّک على کل شى‏ء قدیر.» مى‏گفت که این دعا را مرحوم پدرم به من یاد داده است.

اهتمام به نماز شب

ایشان تا آنجایى که یاد ما مى‏آید نماز شب را اقامه مى‏نمودند. یک وقت خاص و منظم به نماز شب گذاشته بود. درست یک ساعت به اذان صبح مانده به نماز مى‏ایستادند و نوافل شب را به نماز صبح پیوند مى‏دادند.

پرهیز از شهرت

درنزدیکی هاى ما یزدى‏ها مسجدى ساخته بودند، به کرّات از آن مرحوم درخواست کردند که برود در آنجا امام جماعت بشود قبول نکرد و مى‏فرمود: الحمداللّه در قم عالم زیاد است. لذا نماز جماعت کوچکى در خانه خود بر پا مى‏داشتند و خانوداه خود که آن روزها به بیست و چند نفرى مى‏رسیدند و عده‏اى از همسایه‏ها و رهگذران به ایشان اقتدا مى‏کردند.

تقیّد به زیارت کریمه اهل بیت

ایشان علاقه زیادى به حضرت معصومه سلام الله علیها داشتند و برنامه خاصى براى زیارت گذاشته بودند که جزو برنامه زندگانى شان شده بود. حداقل در هفته چند بار به زیارت مشرف مى‏شدند و از نزدیک به آن آستان ابراز ارادت مى‏کردند.

احترام به علماى دین و پرهیز از حسادت

مرحوم آقا میرزا باقر زنجانى نقل مى‏کردند که من صبح روز عیدى به دیدن ایشان رفتم که دیدم کرکى به تن کرده‏اند و آماده هستند که بیرون بیایند.

تبریک گفتم و بعد پرسیدم. آقا کجا تشریف مى‏برید؟ فرمودند: این آقا شیخ حسین، روحانى رسمى شهر است، احترام او واجب و به نفع دین است، تا مردم نیامده‏اند برویم آنجا که مردم هم به آنجا بیایند.

رفتیم خانه آقا شیخ حسین دیدیم که او هم خودش را آماده ساخته است تا به منزل آقا شیخ عبدالکریم بیاید. تا همدیگر را دیدند شیخ حسین گله کرد و با شوخى گفت: خیلى زرنگى، من فکر مى‏کردم الان تو خواب هستى!

شخصیت دادن به بچه‏ها

ما هر کداممان که به سن تکلیف مى‏رسیدیم صدایمان مى‏کرد و مى‏گفت: از امروز دیگر الحمدللّه شما به سن تمیز و تکلیف رسیده‏اید. دیگر خودتان باید مواظب خودتان باشید. بعد با چشمان اشک آلود رو به آسمان مى‏کردند و دعاى عاقبت بخیرى برای ما مى‏خواندند.

 عشق به امام حسین علیه السلام 

 ایشان خصوصیت بارزى که داشتند عشق و علاقه زیاد به امام حسین (ع)بود، همیشه در آخر منبرهایش با صداى خوبى که داشت روضه مى‏خواند و به زیارت عاشورا اهمیت زیادى قایل بود. البته در روزهاى ماه رمضان روضه نمى‏خواند و علتش آن بود که مى‏گفت: مى‏ترسم دروغى چیزى در روضه باشد و موجب بطلان روزه بگردد.

 


 

منابع:

کتاب علماء نامدار زنجان.

کتاب نقباء البشر.

کتاب ستارگان حرم.



[ چهارشنبه 90/12/3 ] [ 9:39 صبح ] [ فولادپور ]

سفارش امام زمان به سید

آیت الله وحید

 

متاسفانه یکی از آفتهای بزرگی که گریبانگیر ما می شود آفت عوام زدگی است. با اینکه از اهل علم توقع علم و حلم و تعقل می رود اما متاسفانه برخی از اعمال و رفتارهای ما نوعی عوام زدگی به دنبال دارد و از ساحت تعقل و منطق دور است.

شکی نیست که یکی از توفیقات بزرگی که میتواند در طول حیات انسان نصیب او شود، دیدار با امام معصومی است که در زمان او زندگی می کند. اهمیت این مساله بر کسی پوشیده نیست.

اما نکته مهم اینجاست که دیدن امام زمان به تنهایی موضوعیت ندارد. بلکه مساله وقتی حیاتی و مهم می شود که امام زمان علیه السلام ما را ببیند و به ما عنایت و توجه بفرماید.

در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز کسانی بودند که در جوار آن حضرت زندگی می کردند اما به جز اذیت و آزار، چیز دیگری برای پیامبر نداشتند.

ابوجهل مصداق بارز این اهانت هاست. از  سوی دیگر افرادی مانند اویس قرنی، حضرت را زیارت نمی کند ولی پیامبر اکرم به او عنایت ویژه ای دارد و وقتی وارد می شود و اویس را نمی بیند می فرماید بوی بهشت را استشمام می کنم.

حسن ز بصره بلال از حبش صهیب از روم                              ز خاک مکه ابوجهل این چه بوالعجب است

تمام اینها از یک مطلب حکایت می کند و آنهم اینکه عنایت و توجه معصوم است که موضوعیت دارد نه صرف دیدار آن بزرگواران.

پرواضح است که ابتدائی ترین نکته ای که می تواند به ما کمک کند تا توجه آن بزرگوران را به خودمان جلب کنیم تبعیت و پیروی از دستوراتشان است.

اگربخواهیم دستورات آن بزرگواران را در یک کلمه خلاصه کنیم باید بگوییم: ترک محرمات، اما در این میان نکته های ریزتر و ضریف تری هم هست که به منزله شاخ و برگ این اصل مهم و حیاتی است که از لابلای کلمات آن بزرگواران به دست می آید.

این داستان را بخوانید:

سید بزرگوارى از اهل علم و تقوى نقل کرد: از سامرا به قصد زیارت سید محمد مى رفتم ، راه را گم کردم هرچه ادامه دادم پیدا نکردم تشنگى و خستگى مرا از پاى درآورد، از گرماى شدید و عطش فراوان روى خاکهاى گرم افتاده ، بیهوش شدم ناگهان چشم گشودم سر خود را بر زانوى شخصى دیدم کوزه آبى داشت قدرى به من آب داد که به شیرینى آن نخورده بودم سفره نانى داشت دو سه نان ارزن در آن بود. از آن نان به من داد.

بعد فرمود سید! در این نهر آب خود را شستشو بده گفتم برادر اینجا که نهرى نیست من از تشنگى مشرف بهلاکت بودم شما به داد من رسیدید. فرمود این آب جارى خوشگوارى است .

در این موقع چشمم به نهرى جارى باصفایى افتاد در شگفت شدم با خود گفتم آب به این نزدیکى ! من از تشنگى داشتم مى مردم ؟

فرمود قصد کجا دارى ؟ گفتم زیارت حرم مطهر سید محمد. فرمود این حرم سید محمد است تا نگاه کردم دیدم نزدیک است و حال اینکه از جایى که راه را گم کردم تا حرم مسافت زیادى بود. به طرف حرم راه افتادم در بین راه مطالبى فرمودند که در خاطر خود سپردم .

1. تاءکید در تلاوت قرآن شریف و انکار شدید کردند بر کسانى که مى گویند قرآن تحریف شده حتى نفرین فرمودند بر آنهایى که حدیثهاى تحریف را جهل کرده اند.

2. تاءکید در گذاردن عقیقى که نامهاى مقدسه معصومین علیه السلام بر آن نوشته شده ، زیر زبان میت .

3. تاءکید در زیارت بقاع متبرکه ائمه علیه السلام امام زاده ها و قبور صلحا و علما.

4. تاءکید در احترام سادات و ذریه علویه و فرمودند: سید! قدر انتساب به خاندان رسالت را بدان و این نعمت را بسیار سپاسگزارى کن که موجب سعاادت و سربلندى است .

5. تاءکید مجدد فرمودند در قرآن خواندن و نماز شب و فرمودند: سید! حیف است از اهل علم که خود را وابسته به ما بداند و مداومت بر نماز شب ننماید.

6. سفارش فرمودند درباره تسبیح حضرت زهرا علیه السلام و زیارت حضرت سیدالشهداء از دور و نزدیک .

7. تاءکید در حفظ کردن خطبه حضرت صدیقه طاهره و خطبه شقشقیه و خطبه حضرت زینب در این حال به این اندیشه فرو رفتم که این شخص عرب کیست شاید امام زمان است یک مرتبه دیدم تنهایم و کسى با من نیست .(1)

نماز شب در طول چهل سال : حضرت آیة الله وحید خراسانى در ضمن درس که نویسنده از نوار آن را منتقل کرده ام . فرمودند مرحوم حاج شیخ حبیب الله گلپایگانى که در مشهد مقدس معروف و شخصیت مورد اعتمادى بودند.

سالها در مسجد جامع گوهرشاد به اقامه جماعت اشتغال داشتند. اهل علم و طلاب علوم دینیه (که نویسنده خود شاهد آن بوده ام ) معمولا پشت سر ایشان نماز مى خواندند. آقاى وحید فرمودند من خودم بیست سال تحت سرپرستى ایشان در مدرسه حاج حسن بودم .

آقاى گلپایگانى به من فرمودند در تهران مریض شدم و در بستر افتاده بودم . یک روز رو کردم به جانب حضرت رضا علیه السلام گفتم آقا! مدت چهل سال تمام نماز شب و نافله نیمه شبم را پشت درب صحن سجاده پهن کردم در سرما و گرما خواندم تا درب باز مى شد و داخل حرم مى شدم حالا در این بستر افتاده ام به من عنایتى نمى فرمایید؟ 

ناگاه در همان حال بیدارى دیدم در بستان و باغى در خدمت حضرت رضا علیه السلام هستم ایشان از داخل این باغ یک گل چیدند و بدست من دادند، آن گل را بوییدم و حالم خوب شد. آن دستى که حضرت رضا علیه السلام به آن دست گل دادند چنان با برکت شد که بر سر هر بیمارى مى کشیدم رفع مرض مى گردید.

آقاى وحید فرمودند: خود حاج شیخ فرمودند ابتدا با یک دست کشیدن رفع بیماریهاى صعب العلاج مى شد ولى بعدا که با این دست با مردم مختلف مصافحه کردم آن برکت اول را از دست داد. حالا باید بعد از دست کشیدن دعاهاى دیگرى را ضمیمه کنم و بخوانم تا شفا پیدا کند.

آقاى وحید مى فرمودند. بیمارهاى مختلفى بدست ایشان شفا یافتند.

 


 

منابع:

برگرفته از کتابهای:

1-  کتاب منتقم حقیقى ص 371 به نقل پنجاه داستان رجالى

2- نماز شب یا تهجد – موسی خسروی



[ چهارشنبه 90/12/3 ] [ 9:38 صبح ] [ فولادپور ]

 

همه انسان‌ها در طول زندگی خود با مشکلات و سختی‌های فراوانی دست و پنجه نرم می‌کنند. با اینکه برخی از آدم‌ها در ناز و نعمت و خوشی هم به سر می‌برند باز هم گرفتاری‌های ویژه خود را دارند و گاه خود را بدبخت‌ترین موجود عالم می‌دانند.

 


 

ایمان

 

سخن این است که در اکثر موارد می‌توان سختی‌های زندگی را با کمی صبر و شکیبایی حل کرد و مشکلات را با اندکی فکر و تحمل به سرانجام رساند. اما خدا نکند که گرهی کور در کار کسی بیافتد و انسان خود را در کوچه بن بست زندگی ببیند. در چنین شرایطی است که برخی به راه های غیر متعارف دست می‌زنند و برای خلاصی از مخمصه‌هایی که گاه خود مسبب آن بوده‌اند به دنبال چاره ای متافیزیکی و یا خارج از چهار چوبه عقل و دین می‌گردند.

آمار فراوان مراجعه به رمال‌ها، کف بین‌ها و فالگیرها از یک سو و گرم بودن بازار رشوه و نزول از سوی دیگر شاهدی واضح بر این مدعا است. اما از همه بدتر اینکه برخی چنان به انتهای خط می‌رسند که چاره ای جز پایان دادن خود خواسته به زندگی نمی‌بینند و مسیر خودکشی را در پیش روی خود قرار می‌دهند.

بنابراین سؤال این است که واقعاً در چنین شرایطی چه باید کرد؟ چگونه می‌توان گره های کور زندگی را گشود و با چه ابزاری می‌توان از بن بست های زندگی خلاص شد؟

گشایش مشکلات در سایه سه رمز انفاق، تقوی و ایمان خداوند، در کتاب خود که به منزله قانون اساسی زندگی است به راحتی کلید گشایش درهای بسته را برای ما بیان کرده است. اما نه با نگاهی تنگ‌نظرانه و دنیا طلبانه بلکه با دیدی وسیع و جامع نگر.

راه حل قرآن این است که انسان باید چنان وسیع و قدرتمند شود که دیگر در برابر خود بن بستی نبیند و گره کور برای او معنا نداشته باشد. کودک وقتی به جوی آبی کوچک برمی خورد خود را در برابر بن بست بزرگ می‌بیند اما وقتی بزرگ شد حتی شاید نگاهی کوتاه هم به آن جوی آب نیاندازد و به راحتی از روی آن عبور کند. بنابراین راه حل قرآن پرورش انسان‌ها و تعالی روح کودکانه آن‌ها است. اما چگونه می‌توان این قدر بزرگ شد؟

گشایش مشکلات در سایه سه رمز انفاق، تقوی و ایمان خداوند، در کتاب خود که به منزله قانون اساسی زندگی است به راحتی کلید گشایش درهای بسته را برای ما بیان کرده است. اما نه با نگاهی تنگ‌نظرانه و دنیا طلبانه بلکه با دیدی وسیع و جامع نگر

 

 

خداوند در سوره مبارکه لیل سه راه کار شایسته برای برون رفت از بن بست های زندگی پیشنهاد کرده است. در آیه پنجم این سوره می‌خوانیم که:

 

1ـ فَأَمَّا مَنْ أَعْطی ...

هر کس که در راه خدا انفاق کند ...

2ـ وَ اتَّقی ...

و پرهیزگاری پیشه نماید ...

3ـ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی ...

و پاداش نیک (روز جزا) را تصدیق کند ...

نتیجه این سه کار چنین می‌شود:

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری.

ما او را در مسیر آسانی قرار می‌دهیم.

قرآن

 

در معنای این آیه شریفه نکته بسیار لطیفی وجود دارد. شاید این سؤال در ذهن شما به وجود بیاید که اگر انفاق و تقوا و ایمان به قیامت گره از کارهای انسان می‌گشاید پس چرا بهترین انسان‌های عالم گرفتارترین آن‌ها بوده‌اند؟ مگر کسی نیکوکارتر و پرهیزکارتر از امام حسین علیه‌السلام هم وجود داشت که چنین مصیبت‌هایی را تحمل کرد و مشکلاتی این چنین را به جان خود خرید؟

پاسخ این است که خداوند در این آیه نفرموده است: هر کس انفاق کند، ما گره از مشکلات او می‌گشاییم و کار او را آسان می‌کنیم بلکه فرموده: او را در مسیری روان و آسان قرار می‌دهیم و خودش را مهیای آسایش و آرامش می‌نماییم. 

 بنابراین گویا خداوند می‌خواهد به ما بفهماند که انفاق، پرهیزکاری و ایمان، از انسان موجودی تازه می‌آفریند. موجودی که دیگر به مشکلات سخت زندگی به دیده گره های کور نگاه نمی‌کند و به ناملایمات دشوار روزگار به چشم کوچه بن بست نمی‌نگرد. موجودی که دیگر بچه‌گانه به دنیای پیرامون خودش نظر نمی‌افکند و با دیدی وسیع از روی ناهمواری‌های زندگی عبور می‌کند.

حتی انسان با تربیت خویش می‌تواند به جایگاهی والاتر از این هم دست یابد. همین سه رمز بزرگ یعنی انفاق، پرهیزکاری و ایمان، چنان بصیرت و سعه‌صدری در وجود انسان ایجاد می‌کند که همه مشکلات زندگی برای او نه تنها آسان بلکه زیبا و دوست داشتنی جلوه می‌کند. گویا خداوند از انسان موجودی می‌آفریند که نه تنها در برابر مشکلات، خم به ابرو نمی‌آورد و تسلیم نمی‌شود و شکوه و گلایه نمی‌کند بلکه بلوغ معنوی خود را جشن می‌گیرد و همه مشکلات را مسیری برای رسیدن به این مقام رفیع می‌داند.

خداوند می‌خواهد به ما بفهماند که انفاق، پرهیزکاری و ایمان، از انسان موجودی تازه می‌آفریند. موجودی که دیگر به مشکلات سخت زندگی به دیده گره های کور نگاه نمی‌کند و به ناملایمات دشوار روزگار به چشم کوچه بن بست نمی‌نگرد. موجودی که دیگر بچه‌گانه به دنیای پیرامون خودش نظر نمی‌افکند و با دیدی وسیع از روی ناهمواری‌های زندگی عبور می‌کند

نمونه تاریخی

نمونه بارز چنین انسانی بانو زینب کبری سلام الله علیها است. همو که وقتی ابن زیاد، شهادت برادرش حسین علیه‌السلام را به رخش کشید، به پسر زن بدکاره چنین نهیب زد: «ما رایت الا جمیلا» (اللهوف، ص 160) (من در کربلا) جز زیبایی هیچ ندیدم.

حقیقتاً مگر می‌شود که یک زن، شهادت هجده تن از نزدیک‌ترین افراد فامیل خود را در برابر چشمان خود ببیند و نه تنها خود را در ورطه هلاکت نبیند بلکه همه این حوادث را زیبا معرفی کند؟ مگر می‌شود بانویی از یک صبح تا به غروب پَرپَر شدن بهترین انسان‌های عالم را نظاره گر باشد و باز با تمام توان در برابر دشمن بایستد؟ مگر می‌شود یک زن، قافله سالاری یک کاروان به ظاهر شکست خورده را در حالی که به دست و پایش غل و زنجیر آویخته شده، بپذیرد اما خود را در بن بست زندگی نبیند؟ مگر می‌شود دست و پای شاهزاده بانویی که پدرش در سال‌هایی نه چندان دور خلیفه مسلمانان بوده، ببندند اما او نه تنها خود را خوار و ذلیل نپندارد بلکه بر بلندای عزت و شرف ببیند؟

آری، همه این‌ها شدنی است اما به شرطی که انسان، به کمالات انسانی دست یابد و از کودکی بینش، پای به جوانی و میان سالی اندیشه بگذارد. اما باید دانست که چنین بلوغی در سایه همین سه رمز قرآنی به حقیقت خواهد پیوست؛ رموز سه‌گانه انفاق، پرهیزکاری و ایمان به روز واپسین.



[ چهارشنبه 90/12/3 ] [ 9:36 صبح ] [ فولادپور ]

علامه امام را خنداند!

علامه جعفری
ناگفته‌هایی از زندگی علامه جعفری از زبان فرزندش که هر یک از این خاطرهای می تواند برای ما درس عبرتی باشد .

 

 

علامه امام را خنداند!

 ناگفته‌هایی از زندگی علامه جعفری از زبان فرزندش

*زمان درس خواندن در نجف علامه می‌گفتند که در آن موقع ماهیانه سه دینار از آیت‌الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی دریافت می کردند.

 و این سه دینار، علیرغم قناعتی که داشتند در 7-8 روز اول تمام می‌شد و اکثر طلبه‌ها حتی آنهایی که در رده اجتهاد بودند مجبور می‌شدند به کارهایی مثل بنایی و کشاورزی بپردازند تا هزینه زندگی طلبگی خود را تامین کنند من یک بار از علامه پرسیدم، شما برای تامین مخارج چکار می‌کردید 

 فرمودند: «چون من در نوجوانی در تبریز کار کفاشی انجام داده بودم؛ در نجف نیز چرخ خیاطی کوچکی را تهیه کرده بودم و از مغازه‌ها سفارش گرفته و روزانه 2 یا 3 ساعت کفاشی می‌کردم.»

*علامه می‌گفتند: گرمای نجف در تابستان‌ها به حدی بود که پرداختن به هیچ کاری ممکن نبود و ما آنقدر به درس علاقه داشتیم که شب‌ها تا نصف بدن و بعضی وقت‌ها تا زیر گردن در آب فرو می‌رفتیم و در نور چراغ نفتی کتاب به دست تا صبح مطالعه می‌کردیم.

*علامه جعفری‌(ره) در درس بسیاری از بزرگان نجف مثل آیات عظام خویی، عبدالهادی شیرازی، شیخ کاظم شیرازی، حکیم، شاهرودی و سید جمال‌الدین گلپایگانی شرکت کردند، اما همه اینها از روی نظم بود و به قول معروف باری به هر جهت نبود، استاد می‌فرمودند؛ 

همه این کلاس رفتن‌ها از روی نظم و برنامه بود؛ این طوری نبود که یک روز درس فلان استاد باشم و یک روز در درس استاد دیگر. ایشان می گفتند؛ در اوج مریضی درسهایم تعطیل نمی‌شد؛ البته تنها من اینطور نبودم و خیلی از طلبه‌ها این خصلت را داشتند 

*ایشان قبل از نماز صبح بیدار می‌شدند، یک دعا و تهجدی داشتند و بعد از نماز هم پیاده‌روی می‌کردند، خانه‌ای که استاد در سال‌های آخر عمرشان در آنجا زندگی می‌کردند و الان از آن به عنوان موسسه تدوین و نشر آثار ایشان استفاده می‌شود در غرب تهران قرار دارد، منطقه‌ای کوهستانی است و معمولا با 5 ـ 6 نفر از شاگردان و ارادتمندان استاد همراه می‌شدیم و در اطراف پیاده‌روی می‌کردیم.

علامه جعفری

 

 ایشان پیاده‌روی و ورزش را زیاد دوست داشتند و تا ماه‌های آخر عمرشان که کسالت شدید داشتند؛ پیاده‌روی را ترک نمی کردند؛ حتی روزهایی که از شدت سرما پیاده‌روی در بیرون ممکن نبود در اتاق مرتب قدم می‌زدند و حرکات ورزشی انجام می‌دادند.

*ما یک خواهری داشتیم در سن 38 سالگی سرطان گرفت و در پاییز 72 به رحمت خدا رفتند؛ در حال انجام مقدمات کفن و دفن ایشان بودیم.

 تصمیم بر این شد که مراسم تشییع را یک روز به تاخیر بیندازیم تا بستگان و آشنایانی که در شهرستان هستند بتوانند حضور داشته باشند، علامه همان روز 10 صبح در دانشگاه امام صادق‌(ع) سخنرانی داشتند و چیزی به ساعت سخنرانی‌شان نمانده بود، گفتند؛

حالا که تشییع برای فردا موکول شده‌ است تا شما مشغول کار مقدمات هستید، من بروم سخنرانی را انجام بدهم و برگردم 

 این در حالی بود که پدر بین فرزندانش این خواهرمان را بیشتر از همه دوست داشت و او را وزیر خود می‌دانستند، با اینکه از مرگ ایشان خیلی متاثر بودند، جلسه سخنرانی‌شان را ترک نکردند و پس از پایان جلسه در پاسخ به اصرار دانشجویان برای ادامه جلسه، اظهار کرده بودند که مصیبتی بر ایشان پیش آمده و دخترشان وفات کرده است این مصداق بارز تعهد و نظم ایشان است.

*یک روز استاد در حال ملاقات با تعدادی از اساتید دانشگاه‌های شوروی سابق بودند، یکی از علاقمندان استاد بدون وقت قبلی مراجعه کردند، استاد از صدای زنگ درب فهمیدند؛

کسی مراجعه کرده است صدا کردند و پرسیدند کسی وارد شده است؟ گفتم که فلانی آمده است، استاد گفتند؛ ایشان را به اتاق دیگری راهنمایی کنیم تا جلسه تمام شود.

 ده دقیقه نگذشته بود که استاد دلشان تاب نیاورد و گفتند: ایشان را به اتاق راهنمایی کنیم تا در جلسه حضور داشته باشد.

*بعضی‌ها انتقاد دارند چرا استاد، فقه و اصول را ترک کرده و وارد علوم کلاسیک دانشگاهی شده‌اند، اما باید بگویم که سابقه درسی علامه در حوزه کتمان ناپذیر است چرا که خاستگاه ایشان حوزه است و خودشان می‌گفتند؛ «نمی‌دانید حوزه چیزهای با ارزشی دارد و به اساتیدی که در نجف و در ایام جوانی در قم داشتند غبطه می‌خوردند.»

*در دیدار با حضرت امام ‌(ره) ایشان از علامه پرسیدند به چه کارهایی مشغول هستید و از دیدار‌هایشان پرسیدند؛

علامه هم جریان دیداری که با تعدادی از مسئولان دولتی شوروی سابق و اساتید دانشگاه‌های آن کشور داشتند را نقل کردند.

 این که در دیدار مسئولین شوروی مطرح شده بود یکی از دانشمندان آنها اثبات کرده مولوی هم ماتریالیست بوده است! علامه گفتند:

«شما با این کارتان مولوی را خیلی کوچک می‌کنید و این مثل این می‌ماند که بخواهید یک تریلی بزرگ را با 40 تن بار در یک قوطی کبریت جا بدهید و یک مقدار هم فضای خالی بگذارید که در راه، دوتا هم مسافر سوارکنید.» علامه این حکایت را که به امام‌(ره) نقل کردند، حضرت امام‌(ره) به شدت خندیدند.

*خود استاد می‌گفتند: من وقتی از نجف مراجعت کرده و در تهران ساکن شدم، شنیدم که در منزل شخصی به نام دکتر حسابی در مورد مباحثی راجع به «فیزیک نظری» بحث می‌شود، چون من هم راجع به مباحث فیزیک نظری مطالعاتی داشتم، بنابراین وارد جلسات علمی پروفسور حسابی شدم و این دو بزرگوار حدود 25 سال با همدیگر جلسات علمی داشتند.

 علامه جعفری در این جلسات راجع به مباحث فلسفی و حوزه علوم انسانی بحث می‌کردند و مرحوم پروفسور حسابی هم مباحث مربوط به فیزیک نظری را ارائه می‌کردند.

*مرحوم علامه جعفری نزد شیخ مرتضی طالقانی مقداری درس معارف خوانده بودند و همچنین بخشی از فلسفه و عرفان را از ایشان آموخته بودند؛ در واقع استاد مسلّم علامه در عرفان عملی شیخ مرتضی طالقانی بوده است و از گفته‌های علامه جعفری‌(ره) استفاده می‌شود، تاثیر ایشان از شیخ مرتضی طالقانی قابل وصف نیست و هر وقت علامه از ایشان یاد می‌کردند اشک از چشمانشان جاری می‌شد.

*ارکان وجودی کار و تلاش مرحوم علامه جعفری‌(ره) یک بیت شعری است که در روز آخر عمر شیخ مرتضی طالقانی از ایشان شنیده است که حکایت این دیدار از بیان علامه بسیار شنیدنی است. 

علامه می‌گفتند: «خدمت شیخ مرتضی طالقانی رسیدم و گفتم:« آقا به ما درس بدهید.» ایشان پاسخ دادند: «درس تمام شده است.» من گمان کردم به خاطر فرارسیدن ماه محرم درس را تمام کرده است، گفتم:«آقا چند روز به محرم مانده است.»

 جواب دادند: «شیخ محمدتقی درس تمام شد؛ خر طالقان رفته و پالانش مانده.» متوجه شدم از مرگشان خبر می‌دهند و در حال عبور از پل دنیا به ابدیت هستند گفتم: « این دم آخری چیزی بگویید»

گفتند:«پس متوجه شدید» و بلافاصله این بیت را خواندند«‌تا رسد دستت به خود شو کارگر/ تا فُتی از کار خواهی زد به سر» و بعد اشک از چشمان شیخ جاری شد و من روی ایشان را بوسیدم و قطرات اشک ایشان به صورتم نشست» این آخرین ملاقات علامه با شیخ مرتضی طالقانی بود و فردای آن روز خبر رحلت ایشان در مدرسه منتشر می‌شود.

علامه جعفری

 

* علامه پی برده بود که باید شخصیت علمی بیرون را با جایگاهش در داخل خانه تفکیک دهد.

 بنابراین ما شخصیت علمی استاد را در داخل خانه ملاحظه نمی‌کردیم؛ با بچه‌هایش بگو بخند داشت، با ما گردش می‌رفت و وقتی کوچک بودیم، با ایشان الک دولک و توپ‌بازی می‌کردیم و در داخل خانه به معنای واقعی پدر بودند اما وقتی طبقه بالا در کتابخانه‌شان بودند، مستمر درگیر فعالیت‌های علمی می‌شدند.

*علامه معتقد بودند، خانواده خصوصا زن در موفقیت هر شخصی خیلی موثر است، علی‌رغم اینکه مادرم، سواد چندانی نداشت ولی از معرفت بالایی برخوردار بود و این را فهمیده بود که کارهای فکری و خدمات علمی و اجتماعی ایشان برای مردم مفید است و او به عنوان یک زن باید بستر زندگی را چنان فراهم کند که دغدغه‌ خاطری نداشته باشد؛

بنابراین فشار ما بچه‌ها و رتق و فتق امور خانه بر دوش مادرم بود؛ وقتی علامه این فداکاری‌ها را میدیدند مجذوب او می‌شدند.

*مادرم اواخر عمرش شدیدا مریض و بستری بود، می‌خواستم بروم بیمارستان پیش مادرم؛ با شگردهای بسیار، استاد را مجاب کردم که در خانه بماند و من از بیمارستان وضعیت مادرم را به ایشان اطلاع دهم.

وقتی رسیدیم بیمارستان، مادرم در حال احتضار بود به کمک خواهرانم، تختش را رو به قبله کردیم دقایقی نگذشته بود که من دستی را روی دوشم احساس کردم؛ برگشتم دیدم علامه است؛ نتوانسته بود منتظر تلفن بماند و حالا حس درونی بود یا ... ایشان را به بیمارستان کشانده بود خدا می‌داند.

*علامه وقتی دیدند مادرم در حال احتضار است از حفظ شروع کردند به خواندن دعای عدیله یادم، هست دست مادرم را گرفته بود و در حالی که اشک از چشمانشان جاری بود

دهانشان را به گوش مادرم نزدیک کرده و به زبان آذری پرسیدند«جمیله خانم منی حلال اِئلیسن؟» یعنی جمیله خانم مرا حلال می‌کنی؟ مادرم حالش به شدت بد بود و در حال احتضار بود و قادر به تکلم نبود و فقط با سر اشاره کرد که بلی حلال می‌کنم.

*رفتار عملی علامه‌(ره) به تنهایی درس اخلاق بود. استاد یک روز در یکی از دانشگاه‌ها سخنرانی داشتند؛ معمولا بعد از سخنرانی، دانشجوها خیلی دور استاد را می‌گرفتند و سوال می‌پرسیدند.

 یکی از دانشجویان بعد از سخنرانی اصرار داشت که زیاد خدمت استاد باشد؛ استاد که خیلی خسته بوده، پیشنهاد می‌دهد جایی بنشینند علامه کف راهرو عبایش را پهن می‌کنند و به دانشجو می‌گویند:

«حالا بیا بنشین سئوالهایت را بپرس» دانشجو اظهار می‌کند که جواب سوالهایم را گرفتم. این یکی از مصادیق رفتارهای عملی ایشان است و خودشان در جایی اظهار می‌کنند: «کردار عملی مربیان بشری بیشتر اثر دارد تا گفتارشان.» و خود علامه هم بهترین روش اخلاقی‌اش در خانواده و جامعه رفتار عملی ایشان بود.

*یک خاطره‌ای از برخورد استاد با همسایه‌ها بگویم اواخر دهه 60 همسایه‌ای داشتیم که چند خانه با ما فاصله داشت و کار آهنگری می‌کرد و صدای چکش او تا اتاق استاد هم می‌رسید.

یک روز یکی از همسایه‌ها برای دلجویی نزد استاد رسید و گفت: اگر از صدای پتک آهنگری اذیت می‌شوید؛ بگویم مراعات کنند، 

 علامه در جواب پاسخ می‌دهند که مبادا کاری در این مورد انجام دهید چرا که من نه تنها اذیت نمی‌شوم بلکه با هر ضربه‌ای که ایشان با پتک به سندان می‌زنند من روحیه و انرژی می‌گیرم و با خود فکر می‌کنم که من اینجا زیر کولر نشسته و تحقیقات انجام می‌دهم، ولی او در گرمای تابستان در کنار کوره آتش به خاطر یک لقمه روزی حلال چه زحمتی می‌کشد.

 

 

منبع:راسخ



[ چهارشنبه 90/12/3 ] [ 9:35 صبح ] [ فولادپور ]
<< مطالب جدیدتر ........ مطالب قدیمی‌تر >>

درباره وبلاگ
برچسب‌ها
امکانات وب