سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یامعین الضعفاء
 
لوگوی همسنگران
طراح قالب
معببر سایبری فندرسک

مرجعیت, لیاقت او را داشت

آیت الله حایری
بدون شک مرجعیت یکی از مسائل مهمی است که مایه قوام و استحکام دین اسلام از دیرباز تا کنون بوده است.

 

 

یکی از آفاتی که پس از چندین سال درس خواندن گریبانگیر برخی از طلاب می شود, تلاش برای تصاحب مقام مرجعیت است. بدون شک مرجعیت یکی از مسائل مهمی است که مایه قوام و استحکام دین اسلام از دیرباز تا کنون بوده است.

 

 این نکته نیز واضح است که برای تحصیل علم باید نهایت تلاش را کرد و یکی از خوبی ها و محسنات حوزه این است که طلاب با انگیزه مرجعیت به تحصیل خود ادامه می دهند.

 

اما همانطور که هر چیز آفت مخصوص خودش را دارد توجه به این نکته نیز بسیار مهم است که مبادا عشق به مرجع شدن و اجتهاد, مانع از خلوص و تقوای لازم برای زعامت و مرجعیت شود.

 

به تعبیر دیگر زمانی قبول مرجعیت و تلاش برای رسیدن به آن مطلوب است که وظیفه چنین اقتضا کند. سیره علمای بزرگ ما در این زمینه نیز اینگونه بوده و به شدت از قبول مرجعیت امتناع می ورزیدند.

به راستی که مرجعیت لایق ایشان بود نه ایشان لایق مرجعیت...

 

حکایت اول:

 

از مرحوم ملا علی همدانی نقل شده که فرمود:

 در منزل حاج شیخ ابوالقاسم قمی که یکی از علمای با فضیلت بود نشسته بودیم دیدیم

مرجع وقت حاج عبدالکریم حائری تشریف آوردند پس از نشستن، مسئله ای را مطرح فرمودند و به حاج شیخ ابوالقاسم فرمودند:

 

نظر شما در این مسئله چیست؟

ایشان مقداری تأمل کرده سپس جواب مسئله را بیان کردند حاجی شیخ فوری خادمش را صدا زد فرمود:

 از اراک این مسئله را ازمن سؤال کرده اند و من جوابش را نوشته ام که بیایند ببرند زود برو نگذار آن کاغذ را ببرند آن  جوابی که من نوشته ام اشتباه بوده همین جوابی که آقا بیان فرمودند بنظرم صحیح تر است .

 

حکایت دوم:

 

هنگامی که پس از ارتحال میرزای شیرازی اول، برای قبول و پذیرش مرجعیت به  آیه الله حاج سید محمد فشارکی  مراجعه می کنند او می گوید:

« من شایسته مرجعیت نیستم. زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامی به غیر از علم فقه امور دیگری لازم دارد از قبیل:

اطلاع از مسائل سیاسی و شناختن موضعگیریهای درست در هرکار.

 

و اگر من در این امر دخالت کنم به تباهی کشیده می شود. برای من غیر از تدریس کار دیگری جایز نیست.»

و بدین گونه آن عالم وارسته  مردم را  به  آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی ارجاع داد .

 

حکایت سوم:

 

در حالات آیه الله محمد فشارکی می نویسند:

ایشان از مجتهدین بزرگ زمان خودش بود. بعد از فوت مرجع عالیقدر آیه الله محمد تقی شیرازی مردم  به ایشان مراجعه کردند تا در مسجدی که هر شب آیه الله شیرازی در آن نماز جماعت می خواند اقامه نماز کنند و مرجعیت تقلید را هم بپذیرند.

 

آیه الله فشارکی می گویند:

 

دیدم در آن شب چیزی در من است که مرا خوشحال کرده و بعد فهمیدم که ماجرای مرجعیت است و شیطان در من نفوذ کرده. با خود گفتم:

می دانم با تو چه کنم.

فردای آن شب می آیند و هر چه به آیه الله فشارکی اصرار می کنند بیا و نماز را بخوان قبول نمی کنند و از همینجا بود که ایشان حتی تا آخر عمر رساله هم ننوشتند و فقط شاگرد تربیت کردند.

 


 

منابع:

برگرفته از پایگاه یا مجیرشت

آیت الله حایری
بدون شک مرجعیت یکی از مسائل مهمی است که مایه قوام و استحکام دین اسلام از دیرباز تا کنون بوده است.

 

 

یکی از آفاتی که پس از چندین سال درس خواندن گریبانگیر برخی از طلاب می شود, تلاش برای تصاحب مقام مرجعیت است. بدون شک مرجعیت یکی از مسائل مهمی است که مایه قوام و استحکام دین اسلام از دیرباز تا کنون بوده است.

 این نکته نیز واضح است که برای تحصیل علم باید نهایت تلاش را کرد و یکی از خوبی ها و محسنات حوزه این است که طلاب با انگیزه مرجعیت به تحصیل خود ادامه می دهند.

اما همانطور که هر چیز آفت مخصوص خودش را دارد توجه به این نکته نیز بسیار مهم است که مبادا عشق به مرجع شدن و اجتهاد, مانع از خلوص و تقوای لازم برای زعامت و مرجعیت شود.

به تعبیر دیگر زمانی قبول مرجعیت و تلاش برای رسیدن به آن مطلوب است که وظیفه چنین اقتضا کند. سیره علمای بزرگ ما در این زمینه نیز اینگونه بوده و به شدت از قبول مرجعیت امتناع می ورزیدند.

به راستی که مرجعیت لایق ایشان بود نه ایشان لایق مرجعیت...

حکایت اول:

از مرحوم ملا علی همدانی نقل شده که فرمود:

 در منزل حاج شیخ ابوالقاسم قمی که یکی از علمای با فضیلت بود نشسته بودیم دیدیم

مرجع وقت حاج عبدالکریم حائری تشریف آوردند پس از نشستن، مسئله ای را مطرح فرمودند و به حاج شیخ ابوالقاسم فرمودند:

نظر شما در این مسئله چیست؟

ایشان مقداری تأمل کرده سپس جواب مسئله را بیان کردند حاجی شیخ فوری خادمش را صدا زد فرمود:

 از اراک این مسئله را ازمن سؤال کرده اند و من جوابش را نوشته ام که بیایند ببرند زود برو نگذار آن کاغذ را ببرند آن  جوابی که من نوشته ام اشتباه بوده همین جوابی که آقا بیان فرمودند بنظرم صحیح تر است .

حکایت دوم:

هنگامی که پس از ارتحال میرزای شیرازی اول، برای قبول و پذیرش مرجعیت به  آیه الله حاج سید محمد فشارکی  مراجعه می کنند او می گوید:

« من شایسته مرجعیت نیستم. زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامی به غیر از علم فقه امور دیگری لازم دارد از قبیل:

اطلاع از مسائل سیاسی و شناختن موضعگیریهای درست در هرکار.

و اگر من در این امر دخالت کنم به تباهی کشیده می شود. برای من غیر از تدریس کار دیگری جایز نیست.»

و بدین گونه آن عالم وارسته  مردم را  به  آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی ارجاع داد .

حکایت سوم:

در حالات آیه الله محمد فشارکی می نویسند:

ایشان از مجتهدین بزرگ زمان خودش بود. بعد از فوت مرجع عالیقدر آیه الله محمد تقی شیرازی مردم  به ایشان مراجعه کردند تا در مسجدی که هر شب آیه الله شیرازی در آن نماز جماعت می خواند اقامه نماز کنند و مرجعیت تقلید را هم بپذیرند.

آیه الله فشارکی می گویند:

دیدم در آن شب چیزی در من است که مرا خوشحال کرده و بعد فهمیدم که ماجرای مرجعیت است و شیطان در من نفوذ کرده. با خود گفتم:

می دانم با تو چه کنم.

فردای آن شب می آیند و هر چه به آیه الله فشارکی اصرار می کنند بیا و نماز را بخوان قبول نمی کنند و از همینجا بود که ایشان حتی تا آخر عمر رساله هم ننوشتند و فقط شاگرد تربیت کردند.

 


 

منابع:

برگرفته از پایگاه یا مجیر



[ پنج شنبه 91/1/31 ] [ 1:30 عصر ] [ فولادپور ]

فضیلت و شرافت اخلاص

آیت الله بروجردی
 

 

یکی از مباحث مهم در کسب معرفت و سیر الی الله بحث اخلاص است که علمای اخلاق به این بحث بسیار تأکید کرده اند در این مقاله بحث اخلاص از کتاب معراج السعادت را می آوریم.

فضیلت و شرافت اخلاص

مرحوم نراقی در کتاب با ارزش معراج السعادت آورده است :

بدان که: اخلاص، مقامی است رفیع از مقامات مقربین، و منزلی است منیع از منازل راه دین. بلکه کبریت احمر و اکسیر اعظم است. هر که توفیق وصول به آن را یافت به مرتبه عظمی فایز گردید. و هر که مؤید بر تحصیل آن گردید، به موهبت کبری رسید.

چگونه چنین نباشد، و حال آنکه آن، سبب تکلیف بنی نوع انسان است.

چنان که حق - سبحانه و تعالی - می فرماید: «و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین»

یعنی: «بندگان، مامور به اوامر الهیه نگردیدند، مگر به آن جهت که عبادت کنندخدای را در حالتی که خالص کننده باشند، از برای او دین را» . (1)

و لقای پروردگار، که غایت مقصود و منتهای مطلوب است، به آن بسته است.

همچنان که می فرماید:

«فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا»

یعنی: «هر که آرزوی ملاقات پروردگار خود داشته باشد» . پس باید عمل صالح به جا آورد. و درعبادت پروردگار خود، احدی را شریک نسازد» . (2)

و در بعضی از اخبار قدسیه وارد شده است که: «اخلاص، سری است از اسرار من، به ودیعت می گذارم آن را در دل هر یک از بندگان خود، که آن را دوست داشته باشم» . (3)

و از حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - مروی است که: «هیچ بنده ای نیست که چهل روز عملی را به اخلاص از برای خدا به جا آورد، مگر اینکه چشمه های حکمت از دل او بر زبانش جاری می گردد» . (4)

و فرمود که: «عمل را از برای خدا خالص کن، تا اندک آن، ترا کفایت کند» . (5)

و از حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - مروی است که: «چندان در قید بسیاری عمل مباشید. و در قید آن باشید که به درجه قبول برسد» . (6)

آری:

طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی    صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست 

و فرمود: «خوشا به حال کسی که خالص گرداند عبادت و دعا را از برای خدا. و دل او مشغول نگردد به آنچه دو چشم او می بیند. و یاد خدا را فراموش نکند به واسطه آنچه گوشهای او می شنود. و دل او محزون نگردد به سبب آنچه خدا به دیگری عطافرموده» .

در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است:

اگر کسی در تحصیل حدیث [و آشنایی به مآخذ آیین و اعتقادات دینی] منافع دنیوی را هدف خویش قرار دهد، حظ و بهره ای در آخرت عاید او نخواهد شد،

ولی اگر هدف او در فرا گرفتن سنت و حدیث [که خود از منابع اساسی شریعت اسلامی است] عبارت از خیر و نیک بختی اخروی و معنوی باشد، خداوند نیز خیر و سعادت دنیا و آخرت را به وی ارزانی خواهد کرد.

انسانی که خدا را مدنظر قرار داده است و عملی را بدون رضای او انجام نمی دهد و خلوص در زوایای قلب او رسوخ یافته و ملکه وجود او شده است، از دنیادوستی و ترجیح آن بر آخرت شدیدا پرهیز می کند؛ چرا که می داند دل بستگی و فریفتگی به دنیا با اخلاص او سر جنگ دارد و بدین جهت از دنیا اعراض می کند 

نمونه ای عالی از اخلاص

یکی از بهترین روش های تربیتی اخلاص، روش «الگویی» است. به این بیان که در نشان دادن ارزش های متعالی، مصداق های عملی و عینی آن ارزش ها را بشناسیم و سپس از روش و عمل آنها الهام بگیریم.

در فرهنگ اسلام و معارف دینی به این روش بهای فراوانی داده شده است و قرآن کریم نیز وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را الگوی تمام عیار امت اسلام معرفی کرده و فرموده است: «البته شما را در اقتدا به رسول خدا خیر و سعادت بسیار است، برای آن کس که به ثواب در روز قیامت امیدوار باشد». (احزاب: 21)

نقل است، چند روز پیش از فوت مرحوم آیت اللّه بروجردی، عده ای خدمت ایشان می رسند، در حالی که آقا را خیلی ناراحت می بینند و آقا در چنین حالتی می گوید:

 خلاصه، عمر ما گذشت و ما رفتیم و نتوانستیم چیزی برای خود پیش بفرستیم و عمل با ارزشی انجام دهیم! یک نفر به ایشان گفت: آقا شما دیگر چرا؟ ما بیچاره ها باید این حرف ها را بزنیم، شما چرا 

وقتی سخنش تمام شد، مرحوم بروجردی جمله ای گفت (که البته حدیث است) ایشان فرمود:

«خلّص العمل فانّ الناقد بصیرٌ بصیرٌ؛ عمل را باید خالص انجام دهید، زیرا که نقاد کننده عملْ بصیر و آگاه است.»

همه ما تصور می کنیم در تحصیل و تدریس و اعمال خویش نهایت اخلاص را دارا هستیم، ولی این تصوری بیش نیست. ازاین رو، باید خود را بیازماییم و این گونه است که تا حادثه ای پیش نیاید و اتفاقی نیفتد، متوجه نمی شویم و تا در کوره آزمایش و بلاها آبدیده نشویم، در جرگه مخلصان نخواهیم بود.

 


 

پی نوشت ها :

1. بینه، (سوره 98) آیه 5.

2. کهف، (سوره 18) آیه 110.

3. محجة البیضاء، ج 8، ص 125.

4. بحار الانوار، ج 70، ص 242، ح 10.

5. محجة البیضاء، ج 8، ص 126.

6. محجة البیضاء، ج 8، ص 126. و احیاء العلوم، ج 4، ص



[ یکشنبه 91/1/27 ] [ 6:18 عصر ] [ فولادپور ]

روزی تو انقلاب خواهی کرد

امام ره
امــــام خمینی (ره) به آیت الله شاه آبادی بسیار علاقه داشتند تا آنجا که هرگاه از ایشان نامی به میان می آوردند ، می فرمود: روحی له الفداء «جانم فدای او باد» این مطلب در کتابهای امام بخصوص در کتابهای عرفانی ایشان کاملاً مشهود است.

 

 

آیت الله شاه آبادی پس از تحصن به قم مهاجرت کرده و هفت سال در قم اقامت گزید. در قم ایشان از تعلیم و تربیت غافل نماندند و به تربیت شاگردان برجسته ای اقدام کردند.

 از جمله شاگردان ایشان حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(ره) و آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی(ره) بوده اند.

 امــــام خمینی (ره) به آیت الله شاه آبادی بسیار علاقه داشتند تا آنجا که هرگاه از ایشان نامی به میان می آوردند ، می فرمود: روحی له الفداء «جانم فدای او باد» این مطلب در کتابهای امام بخصوص در کتابهای عرفانی ایشان کاملاً مشهود است.

امام خمینی حیات روحانی خود را مرهون استاد خویش دانسته و با عباراتی نظیر شیخ عارف کامل از او یاد می‌کند. در تایید این علاقه روحی و الهی بین استاد و شاگرد حکایتی نقل شده که استاد مشاهدات غیبی و اسرار الهی را به شاگرد بازگو می‌نماید، آقای حاج شیخ نصرالله شاه‌آبادی از امام نقل می‌فرمایند که امام به بنده فرمودند:

«من یک نکته به تو می‌گویم ولی باید تا زمانی که من زنده هستم جایی بیان نشود. زمانی که در قم در خدمت مرحوم والد شما بودم بسیار به ایشان علاقه داشتم، به طوری که تقریباٌ نزدیکترین فرد به ایشان بودم و ایشان هم مرا نامحرم نسبت به اسرار نمی‌دانستند.

روزی ایشان برای من مسیر حرکت را بیان کردند و فرمودند:

«تو انقلاب خواهی کرد و پیروز هم می‌شوید و جنگی برایتان رخ می‌دهد که یکی از اقوام ما نیز در آن جنگ به شهادت نایل خواهد شد»، سپس فرمودند: «حالا البته زود است تا آن زمانی که این مسیر شروع شود، زود است اما می‌رسد.»

توصیه‏هایى از آیت اللّه شاه آبادى

روح لطیفش تجلى واقعى عرفان و رفتار و خُلق کریمانه‏اش نمادى از حضور عالمان آگاه در سطح جامعه بود سخن از عارف کامل آیت اللّه میرزا محمد على شاه آبادى است، در این نوشتار براى بهره مندى از دریاى ژرف معارف از منظر آن حکیم الهى دست به دامان بزرگى شده‏ایم که به تعبیر خودش شاید هیچ کس به اندازه ایشان، آیت اللّه شاه آبادى را نشناخته است

 برخى از نکته‏هاى نابى که در پى مى‏آید، نقل قول‏هایى است که حضرت امام خمینى(ره) در کتاب هایشان از مرحوم شاه آبادى بیان نموده‏اند

بهت فرشتگان‏

«سه آیه آخر سوره مبارکه حشر را تلاوت کنید تا ملکه شما شود و اولین اثرى که از آن مترتب مى‏شود، پس از مرگ و شب اول قبر است.

 وقتى که ملکین از طرف پروردگار براى سؤال و جواب مى‏آیند، در جواب «مَن ربُّک؟»(1)

بگوئى: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(2)

وقتى این طور پاسخ بگویى ملائکه الهى مبهوت و متحیر مى‏شوند، چون این معرفى حق است به زبان حق، نه معرفى حق به زبان خلق.»(3)

گوش کردن به تَغَنّیات(4) 

اى عزیز، بکوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى،(5) که خداى نخواسته اگر بى‏عزم از این دنیا هجرت کنى، انسان صورى بى‏مغزى هستى که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى. 

 زیرا که آن عالم، محل کشف باطن و ظهور سَریره است و جرأت بر معاصى، کم کم انسان را بى‏عزم مى‏کند و این جوهر شریف(6) رااز انسان مى‏رباید. استاد معظم ما مى‏فرمودند:

«بیشتر از هر چه، گوش کردن به تغنیات، سلب اراده و عزم از انسان مى‏کند.»(7)

سگ درگاه خدا

به قول شیخ بزرگوار ما: «شیطان، سگِ درگاه خداست. اگر کسى با خدا آشنا باشد، به او عوعو نکند و او را اذیت نکند.»

سگِ درِ خانه، آشنایان صاحب خانه را دنبال نکند.

 شیطان نمى‏گذارد کسى که آشنایى با صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر انسانى با صاحب خانه در ارتباط است، مى‏تواند از او بخواهد که شرّ سگ خانه‏اش را از او کم کند و از صاحب خانه بخواهد که صداى آن سگ را بخواباند.(8)

راهى براى اصلاح نفس‏

جناب عارف بزرگوار مى‏فرمودند که:

«مواظبت به آیات شریفه آخر سوره حشر، از آیه شریفه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ(9) تا آخر سوره مبارکه، با تدبّر در معنى آن‏ها در تعقیب نمازها، خصوصاً در اواخر شب که قلب فارغ البال است، خیلى مؤثر است در اصلاح نفس.»(10)

محبت دنیا، در وقت مردن 

بدان که «نفس» در هر حظّى که از این عالم مى‏برد، در «قلب» اثرى از آن واقع مى‏شود... و سبب تعلّق آن است به دنیا، و التذاذات هر چه بیشتر باشد، قلب از آن بیشتر تأثیر پیدا مى‏کند و تعلق و حُبّش بیشتر مى‏گردد تا آن که تمام وِجهه‏ى قلب، به دنیا و زخارف آن گردد، و این منشأ مفاسد بسیارى است.

 تمام خطاهاى انسان و گرفتارى به معاصى و سیّئات، براى همین محبت و علاقه است، و از مفاسد بزرگ آن ،چنان چه حضرت شیخ عارف ما، روحى فداه مى‏فرمودند آن است که:

«اگر محبت دنیا، صورت قلب انسان گردد و اُنس به او شدید شود، در وقت مردن که براى او کشف شود که حق تعالى او را از محبوبش جدا مى‏کند و ما بین او و مطلوباتش افتراق مى‏اندازد، با سخطناکى و بُغض به او از دنیا برود.»

و این فرمایش کمر شکن، باید انسان را خیلى بیدار کند که قلب خود را خیلى نگاه دارد.(11)

حضور قلب‏

همه ارباب صنایع و حِرَف(12) و اهل لذّات و معاملات و عادات، اعمال خود را به حضور قلب انجام مى‏دهند، به جهت آن که قلب داراى محبوب است و لذا متوجه به محبوب خواهد بود؛ فقط اهل عبادت، محروم از قلب‏اند! با آن که اُسّ اساس پرستش و ستایش بر حضور است و حقیقتاً تمام عاملین، اخطار مى‏کنند به اهل عبادت که ما عملى نکرده‏ایم مگر به حضور قلب، آیا شما در تمام عمر عبادت کرده‏اید به حضور قلب یا نه؟(13) 

آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی می گوید:

- مرحوم والد می‌فرمودند : مگر در ماه رمضان آدم شب هم می‌خوابد ! شب است که انسان را به روز روشن می‌رساند، اگر تاریکی شب را با توجه بگذرانیم ما را به صبح روشن می‌رساند، لذا مرحوم والد خیلی اهتمام به این مسئله داشتند هر چند در این اوآخر به خاطر بیماری و ضعف قادر به امساک و روزه نبودند، ولی باز هم به بیداری و احیا شب اهتمام داشتند و اصرار می‌ورزیدند،‌ مساجد باید در شب‌های ماه رمضان پر باشد.

 

- ایشان علاوه بر دستورات عامه بر ذکر « لا اله الا الله » خیلی تاکید داشتند در سحرها به خصوص ماه رمضان به خواندن آیات آخر سوره حشر و خواندن آیت الکرسی تاکید فراوانی داشتند خلاصه بر اموری که دال بر وحدانیت حق داشت اصرار داشتند.

 


 

 پی نوشت ها :

1. یعنى: خداى تو کیست؟

2. سوره حشر، آیه 24 - 22.

3. آیت اللّه نصراللّه شاه‏آبادى، برنامه رادیویى سیماى فرزانگان، سال 1365.

4. آوازها و موسیقى‏هاى مُطرِب.

5. امام خمینى(ره) در کتاب آداب نماز مى‏فرمایند که شیخ بزرگوار، شاه آبادى روحى فداه، از عزم و اراده به «مغز انسانیت» تعبیر مى‏کردند.

6. عزم و اراده.

7. چهل حدیث، امام خمینى(ره)، حدیث 1، ص 8.

8. چهل حدیث، امام خمینى (ره)، ص 52.

9. سوره حشر، آیه 18.

10. چهل حدیث، امام خمینى، ص 207 و 208.

11. چهل حدیث، امام خمینى(ره)، ص 123 و 124.

12. حرفه‏ها.

13. شذرات المعارف، شذره چهارم، معرفه 146.



[ پنج شنبه 91/1/24 ] [ 9:29 صبح ] [ فولادپور ]

اسراری که همه نمی فهمند

استاد فاطمی نیا
در این مقاله استاد فاطمی نیا داستانی جالب و تکان دهنده از شیخ رجبعلی خیاط ره را بیان می کنند .

 

برخی اوقات در زندگی روزمره ما مسائل پیش می آید که خودمان از علت آن بی خبریم.
 این قاعده و قانون ثابت شده و قطعی است که هر معلولی یک علتی دارد و این را همه می دانیم. مشکل آنجا شروع می شود که علت آن را نمی فهمیم.

بعضی علل و عوامل مادی است و با تجربه و مثلا در آزمایشگاه به دست می آید. اما برخی عوامل هم هست که معنوی است. هر کسی آن را نمی تواند ببیند. اینجا دیگر اهل فن نمی خواهد اهل دل می خواهد.

ممکن است یک مشکلی پیش بیاید ولی چون علت آن اشتباه فهمیده می شود یا حل نمی شود و یا زمان و انرژی زیادی می طلبد.

همان مثال معروف که گره‌ای که با دست باز می شود با زبان باز نمی کنند. خیلی از بیماری ها، گرفتاری ها و مشکلات زندگی ما آثار برخی اعمال ماست که از آن بی خبریم. و اگر می دانستیم و علت را کشف می کردیم اینقدر دچار مشکلات نبودیم.

داستان ذیل از بیانات آیه الله فاطمی نیا و در همین رابطه خدمت شما تقدیم می شود.

بچه را آن طور نمی زنند !

شبهایی که آقای حاج شیخ رجبعلی جلسه میرفته، مأمور بردن و آوردن ایشان، مرحوم صنوبری بوده است...

یک روز آماده می شود که حاج شیخ را ببرد به جلسه، خانم ایشان از بچه اش ناراحت شده، گویا بچه کاری می کرده، اذیت می کرده، یک دفعه به صورتی که بجه غافل بوده می زند به پشت او؛ تا این ضربه را می زند، کمر خودش خمیده شده و به شدت شروع می کند به درد گرفتن!

آقای صنوبری وقتی خانمش را در این وضع می بیند، می گوید: من می خواهم بروم دنبال آقا شیخ رجبعلی، تو هم بیا توی ماشین؛ سر راه تو را به درمانگاهی می برم...

رفتیم آقا شیخ رجبعلی را سوار کردیم.... همینطور که داشتیم می رفتیم گفتم: آقای حاج شیخ! ایشان که عقب ماشین نشسته، خانم من است، می خواهم ببرم دکتر؛ ایشان را دعا بفرمایید!

آقا شیخ رجبعلی گفت: دکتر نمی خواهد؛ بچه را آنطور نمی زنند!

گفتم: آقا چکار کنیم؟!

فرمود: خوشحالش کنید... یک چیزی بخرید تا خوشحال شود! گفت: رفتیم یک چیزی، اسباب بازی یا خوردنی گرفتیم و دادیم دست بچه؛ همینکه خوشحال شد، کمر این خانم که از شدت درد خمیده شده بود، مثل فنر باز شد و کاملاً خوب شد!

از دست دادن فیوضات معنوی

نقل است که : مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله علیه) با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنان یک زن و شوهری بودند.

یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر می گشتند، این زن و شوهر با فاصله قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند... در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، آن خانم یک نیشی به شوهرش زده و سخنی آزار دهنده به وی می گوید.

هنگامی که همه وارد منزل و آن محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد (به اصطلاح) زیارت قبولی می گوید؛ به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین!

آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟! من این همه راه آمده ام کربلا؛ مگر من چکار کرده ام؟!

فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت!

یعنی همه نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عملت از بین بردی!

 


 

منابع:

برگرفته از پایگاه یا مجیر



[ دوشنبه 91/1/21 ] [ 9:32 صبح ] [ فولادپور ]

تاثیر کلام ملا حسینقلی همدانی

ملاحسین قلی همدانی
حضرت آیت الله آخوند ملاحسین قلی همدانی از جمله عرفایی بود که نه تنها توانست روح خود را پرورش دهد بلکه شاگردان برجسته ای نیز پروش داد که هریک از اساتید اخلاق بنام روزگار بودند.

 

بارها و بارها شنیده ایم که حرفی که از دل برآید بر دل نشیند. خیلی از ما ها شاید کاملا مفهوم این جمله را درک نکرده باشیم و حتی تجربه آن را هم نداشته باشیم. اما اگر با صاحب نَفَسی نشست و بر خاست داشته باشید خواهید دید که این مساله چقدر واقعیت دارد.

در روایات ما نیز به این نکته اشاره شده است. سیره و روش ائمه اطهار ما نیز همین گونه بوده و حتی برخی از علمای بزرگ ما نیز از این قاعده مستنثا نبوده اند. به عنوان مثال درباره شیخ عباس قمی نقل شده که ایشان بعد از عمل به کل کتاب مفاتیح الجنان که نوشته بود, اجازه چاپ آن اثر را داد.

در این نوشتار نیز به چند حکایت تکان دهنده در باره نَفَس قدسی اولیای خدا اشاره خواهیم کرد.

مرحوم آخوند ملاعلی همدانی قدس سره فرمودند:

مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی رسم و عادتش این بود که بعد از بحث و درس آقایان طلاب، یک فنجان قهوه میل می کردند.

یک روز که برای تدریس تشریف آورده بودند فرمودند: امروز بعد از مباحثه، مجلس ترحیمی هست که باید برویم. قهوه در آنجا صرف می شود.

آقایان برای درست کردن قهوه زحمت نکشند.

مباحثه تمام شده بود. آن عالم ربانی با جمعی از طلاب برای شرکت در مجلس ترحیم حرکت کردند. وقتی که ایشان وارد شدند برایشان قهوه آوردند. معظم له اشاره کردند که قهوه را ببرند. 

شاگردان ایشان – که مراقب اعمال استاد بودند- اطلاع داشتند که ملاحسینقلی خودشان فرموده بودند درمجلس ترحیم، قهوه صرف می شود، در صددد بر می آیند تا موضوع را بررسی نمایند.

اول از صاحب مجلس سوال می کنند پولی را که خرج این مجلس صرف کرده است خمسش را داده یا نه.

معلوم می شود از طرف پول ایرادی نبوده است. بعداً روشن می شود کسی که متصدی درست کردن قهوه بوده، در هنگام درست کردن قهوه یک قطره خون از دماغش میان قهوه افتاده است و برای این که مبادا صاحب مجلس به او بگوید به ما ضرر زدی به صاحبخانه اطلاع نداده است.

تأثیر نفس قدسی آخوند

نقل است مرحوم آخوند در یکی از سفرهای خود با جمعی از شاگردانش به عتبات عالیات می رفت در بین راه به قهوه خانه ای رسیدند که جمعی از دنیا پرستان میخواندند و پایکوبی می کردند.

آخوند همدانی به شاگردانش فرمود: یکی برود و آنان را نهی از منکر کند بعضی از شاگردان گفتند اینها به نهی از منکر توجه نخواند کرد.

ایشان فرمود: من خودم می روم. وقتی که نزدیک شد به رییسشان گفت: اجازه می فرمایید من هم بخوانم شما بنوازید؟!

رییس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟

فرمود: بلی، گفت: بخوان.

آخوند نیز شروع به خواندن اشعار ناقوسیه حضرت امیر علیه السلام کردند:

لا اله الا الله حقاً حقا صدقاً صدقا

إن الدنیا قد غرتنا و أشتغلتنا و استهوتنا ...

آن عده وقتی این اشعار را شنیدند به گریه در آمدند و به دست ایشان توبه کردند. یکی از شاگردان آخوند نقل کرده: وقتی ما از آنجا دور می شدیم هنوز صدای گریه شان به گوش می رسید.

 از علامه قاضی به سند معتبر نقل شده است که فرمودند:

چون بنده به نجف اشرف مشرف شدم یکی از پسر عموهایم در نجف بود. یکی از روزها همانطور که در کوچه می رفتم ایشان را دیدم و با ایشان مشغول صحبت شدیم 

در همان حال یکی از اهل علم را دیدم که آمدند رد شوند در حالی که خیلی حالشان پریشان بود و در فکر فرو رفته بود و معلوم بود حالشان عادی نیست.

به پسر عمویم عرض کردم: شما ایشان را می شناسید؟ چرا ایشان اینطورند و حالشان این قدر مضطرب است؟

گفتند: بله او را میشناسم. این حال ایشان به خاطر این است که شخصی در اینجا پیدا شده است بنام آخوند ملاحسینقلی همدانی که هر کس پیش ایشان می رود، مجلس او و موعظه او چنین او را منقلب می کند و در وی تأثیر می کند.

 


 

منابع:

برگرفته از پایگاه یا مجیر



[ شنبه 91/1/19 ] [ 9:56 صبح ] [ فولادپور ]
<< مطالب جدیدتر ........ مطالب قدیمی‌تر >>

درباره وبلاگ
برچسب‌ها
امکانات وب