یامعین الضعفاء |
برکت سحر![]()
طلبه اگر بخواهد در آینده موفق شود، باید سحرخیز باشد، همت داشته باشد و به خود عادت دهد که شب ها زود به خواب رود و از صبحِ زود استفاده کامل بنماید.
به نام خدا بهره بردن و استمداد از برکات سحرخیزی در سیره علمای ربانی، امری مشهود است؛ برای دعا کردن و قرائت قرآن، نافله شب، درس خواندن و... که این نوشتار نمونه هایی از آن را از زبان اساتید بزرگ می خوانیم: استمداد آیت الله العظمی بروجردی از سحرمرحوم «آیت الله حق شناس» نقل می کردند که: «آقای یاسری که پیش نماز مسجد ارک بود، یک سؤالی از آقای بروجردی(ره) کرد. ایشان فرمودند: «فردا صبح جواب شما را میدهم.» ایشان عرضکردند: آقا! من عجله دارم! مرحوم آقای بروجردی فرمودند: «شما یک شب هم خدمت حضرت معصومه (سلام الله علیها) باشید.» ایشان سؤال کرد: آقا! چه خصوصیتی دارد که شما جواب را به فردا احاله کردید؟ فرمودند: «میخواهم از سحر استمداد بجویم.» آقای بروجردی(ره) کسی استکه یکی از شاگردانش رهبرکبیر انقلاب است و شاگردان دیگری همچون آقایان داماد، مرتضی حائری و گلپایگانی دارد. چنین کسی میگوید که من از سحر یاری میجویم.» سحر را از دست مدهحضرت «آیت الله مجتهدی تهرانی» می فرماید: «سحر را از دست مده. یک ساعت مطالعه سحر، مطابق با چند ساعت مطالعه روز است. یک بار قسمتی از مُطَوّل را هر چه خواندم نفهمیدم. سحر همینکه بیدار شدم زیر کرسی هنوز وضو نگرفته، خواب آلود کتاب را باز کردم و مطلب را فهمیدم. یک بار هم دو طلبه را دیدم قبل از اذان صبح کنار حوض مدرسه فیضیه مشغول مباحثه بودند. استادی از شاگردش پرسید صبحها چه ساعتی شروع به مطالعه می کنی؟ شاگرد گفت: یک ساعت مانده به اذان صبح، استاد گفت، خیلی کم است باید زودتر بیدار شوی.» فرصت طلایی برای جوان طلبهمرحوم «آیت الله میرزا جواد تبریزی» دو ساعت قبل از اذان صبح بیدار مىشدند و به تهجد و عبادت مىپرداختند و مىفرمودند: «به طلبهها بگویید سحرخیز باشند که روزىها در آن ساعات تقسیم مىشود» و می فرمود: «طلبه اگر بخواهد در آینده موفق شود، باید سحرخیز باشد، همت داشته باشد و به خود عادت دهد که شب ها زود به خواب رود و از صبحِ زود استفاده کامل بنماید. بزرگان اگر به درجه عالى رسیدند و موفق شدند، به واسطه آن سحرخیزى و استفاده از فرصت ها بوده است: همت بلند دار که مردان روزگار، از همت بلند به جایى رسیده اندمعروف است که روزى ها را در نیمه شب تقسیم مى کنند و یک طلبه جوان تا توانایى دارد باید این فرصت را از دست ندهد که فردا دیر است. ذهن انسان صبح زود آمادگى فراگیرى کامل دارد، نصیحت من به طلاب محترم آن است اگر بخواهند به جایى برسند، تنبلى را کنار گذاشته و سحرخیز باشند، در آن نیمه شب، ضمن ارتباط معنوى، دروس خود را از ابتدا روز قرار دهند، البته طلبه جوان باید طورى عمل کند که خستگى زودرس بر او عارض نشود.» بلند شو برایت نخودچى آوردهامآیت الله سید صادق شیرازی، ماجرایی را از قول مرحوم پدرشان (آیت الله سید مهدی شیرازی) براى بهرهمندى و عبرت آموزى، نقل مىکردند: «مادرم زنى پارسا و مقید به نماز شب بود. زمانى که بسیار خردسال بودم هر سحرگاه پیش از نماز شب مرا بیدار مىکرد و مىگفت: «مهدى جان، بلند شو برایت نخودچى آوردهام». اسم نخودچى را که مىشنیدم بلند مىشدم و مادرم مرا مقابل سجاده خود مىنشاند و یک مشت نخودچى به من مىداد و مىگفت: «اینها را بخور و به من نگاه کن. یک وقت نخوابى. همه را هم یک دفعه نخور، هر دانه را کاملاً بجو، تمام که شد دیگرى را بخور». آنگاه خودش برمىخاست و به نماز مىایستاد و من نخودچى مىخوردم و به او مىنگریستم». آیت الله سید صادق شیرازی اضافه می کنند که: «تا آنجا که به یاد مىآورم والد ما، همیشه نیمه شبها بیدار بودند و درس خارج خود را سحر آماده مىکردند. در اواخر حیاتشان که کسالت داشتند و از شدت درد یا تنگى نفس خوابشان نمىبرد و شاید یکى دو ساعت مانده به سحر بر اثر فشار خستگى به خواب مىرفتند، هنگام سحر بیدار مىشدند و هر چند نزدیکانشان مىگفتند: قدرى بیشتر بخوابید، مىگفتند: خوابم نمىبرد. چنین کودکى که از خردسالى سحرگاه به شوق خوردن نخودچى، عبادت شبانه مادر پارساى خود را تماشا مىکرد، از همان خردسالى به سحرخیزى و شب بیدارى عادت کرد و مادر، روحِ شب زندهدارى را در خمیر مایه فرزند قرار داد. طبیعى است که سحرخیزى در خردسالى، شبزندهدارى در بزرگسالى را به صورت عادت ایشان درآورد» بلند شو، نمیمیری!آیت الله حق شناس می فرماید: «خدا شاهد است که هدف بنده این است که شما را به این روایات توجه بدهم. وقت سحر بلند شو، نمیمیری! پروردگار درد را به واسطهی بیداری سحر از بدن شما جدا میکند و دنیا و آخرت شما را آباد میکند.» و می فرماید: «...یک قدری لاغر میشوی؛ اما آدم میشوی. بر حسب رأی دکترهای امروز لاغر شدن خیلی هم خوب است. قلب کمتر فعالیت میکند و عمر شما بیشتر میشود.» استاد حق شناس در نقل خاطره ای می گویند: «هنوز یادم نرفته استکه وقتی به آن جوان گفتم: باباجان! مرحوم میرزا جواد آقا فرموده است که یکساعت قبل از اذان صبح بیدار شوید، هنوز تا سحر یکساعت و نیم مانده است، تو جوانی کمی بخواب. گفت: آقای میرز! من خیلی با خدا کار دارم! این حرف خیلی در من اثر کرد. خیلی موعظهی خوبی بود.» و می فرمایند: «یکی از رفقا گفت که من حاجتی داشتم و برای برآورده شدن حاجتم سحر بیدار شدم. من میخواهم در سحر از پروردگار استمداد بجویم. هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود»
منابع: مطالب نقل شده از علما: سایت وارثون
< type="text/java">> < type="text/java">>
[ جمعه 90/11/21 ] [ 10:59 صبح ] [ فولادپور ]
هر لقمه نتیجه ای دارد. حرف های سید محمد حسین زابلی درباره تربیت، زندگی و اخلاق آیت الله زابلی را بیشتر با درس های اخلاقش می شناسند.او سال های زیادی را پای درس فقه،کلام و اصول بزرگان حوزه گذرانده و امروز در سال های پختگی علمی و شخصیتی در دانشگاه امام صادق(ع)اخلاق تدریس می کند.او درباره فراز و نشیب های انسان در روزگار معاصر حرف های جدیدی دارد که خواندنی است. الگوی عملی زندگی دینی را در آیه «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه»می توان پیدا کرد.بخشی از حرف های رهبر انقلاب درباره اصلاح الگوی مصرف در سال گذشته ناظر به تطبیق الگوی مصرف است.الگوی مصرف ما مشخص است.پیامبر اکرم(ص)و ائمه طاهرین(ع)الگوی مصرف ما هستندو ما باید خودمان را با این الگوها تطبیق دهیم. راه رفتن آنها،دیدن و شنیدن آنها،اخلاق آنها و همه کارهای آنها قرآنی بود؛اینکه راه رفتن و دیدن و بقیه کارهای روزمره چطور قرآنی می شوند،مسأله مهمی است. اسلام دین انسانیت است.بعضی از غریزه های انسان و حیوان مشترک است و بعضی غریزه ها مخصوص خود انسان است.واقعیت های دین خیلی ملموس است اما خداشناسی ما ایراد دارد.باید خیلی در این مسأله دقیق شویم که بفهمیم هنوز که هنوز است کمیت علم و عقل لنگ است.کسی که می گوید می خواهم خوش باشم،لذت ببرم و ازفرصت های زندگی استفاده کنم،چگونه می شود با دین سراغ این حرف ها رفت؟ لذت های بچه مسلمان اسلامی که دین انسانیت است وثروت آن هم حلال و حرام دارد برای این بخش از غریزه های وجودی انسان چه فکری کرده؟ آیا همیشه باید نماز خواند و سینه زد و زیارت عاشورا و ندبه و کمیل خواند؟ شاید این افراد بگویند اینها که خوشی و لذت و آرامش نیستند.در کشورهای غربی میلیون ها دلار خرج می کنند که خوشی و لذت تأمین شود.اسلام چه می کند؟ اسلام شاهکار کرده است.دین ما می گوید اگر می خواهید خوش باشید منعی نیست؛ اسلام خوشی را هم ترویج می کند اما خوشی ها و لذت هایی که اسلام مطرح می کند در مسیر متفاوتی هستند.می گوید به خانواده یتیم سر بزنید و آنها را اداره کنید تا لذت ببرید.باید در مسیر بود تا لذت را فهمید.اگر بخواهیم از الگوی زندگی پیامبر اکرم(ص)و ائمه طاهرین(ع)پیروی کنیم باید در این وادی باشیم.نماز خواندن، دعای کمیل و ندبه خواندن و ...لذت دارد؛ اگر در مسیر باشیم.بعضی از بچه مسلمان ها که به هم می رسند می گویند جای شما خالی بود فلان جلسه روضه خیلی حال کردیم، این حرف ها از کجا می آید؟ ممکن است بعضی که ابتدای کار در این مسیر نیستند این لذت ها را درک نکنند و سراغ آن نیایند.مسأله را با یک مثال توضیح می دهم، عده ای می توانند انتخاب کنند در مسیر آسفالت حرکت کنند، عده ای هم می توانند در جاده خاکی بمانند، شخص باید بیاید خودش ببیند که مسیر آسفالت بهتر است؛ البته بعضی چیزها اثر ذاتی دارند.از فردی که در محیط دیگری بزرگ شده نمی شود انتظار داشت این لذت ها را بفهمد.دل جوان مثل زمین بایر است که هر چه بکاریم همان می روید.باید در تربیت های اولیه دقت کرد.خانواده اولین جای تربیت است.بعد از آن مدرسه و دانشگاه و حوزه و جامعه است.باید ببینیم تربیت از کجا و کی شروع می شود؟ آیا تربیت از هفت سالگی است ؟ از چه سنی است؟ بعضی ها فکر می کنند تربیت فقط به سن مربوط است اما تربیت از لقمه است؛ چون بود اصل گوهری قابل /تربیت را در او اثر باشد.حتی لقمه شبهه ناک و نه حرام،انسان را دور می کند،لقمه حرام که انسان را مقابل حق،مقابل امام حسین(ع)قرارمی دهد.این لقمه ها خانه دین را ویران می کنند.روایتی هست که «السعید سعیدی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه»از موسی بن جعفر(ع)پرسیدند که تفسیر این روایت چیست، صورت عامیانه جواب حضرت این است که می شود فهمید اگر پدر کسی اهل فساد و عرق و ورق و ...بود از پسر نمی شود انتظاری داشت. همه چیز حساب و کتاب دارد همه اینها هست، همه چیز حساب شده است؛«اگر تیغ عالم بجنبد ز جا/نبرد رگی تا نخواهد خدا».این واقعی است.همین برنامه ها هم سیر ظاهری خودشان را طی می کنند تا به نتیجه برسند اما قدرت خدا را نباید دست کم بگیریم.قدرت خدا بر جهان حاکم است؛ یعنی باران ابر می خواهد ولی همین ابر باران زا در اختیار خداست. در اصلاح مسیر هر کس دو چیز وجود دارد؛همت فرد واراده خدا .خیلی ها می پرسند کسی هست که نتواند از مسیر نادرست برگردد.هرگز نباید از رحمت خدا نا امید شد ولی بعضی ها موفق به بازگشت نمی شوند.این طور نیست که هر کس نماز خواند و روزه گرفت ...موفق شود.اما تمام عالم وجود، بر اساس حکمت است.کسی مریض می شود و او را به بیمارستان می برند.دکتر نیامده و تلفنی به او می گویند که یک مریض بدحال است.دکتر می گوید که فعلاً آزمایش های قند و فشار و ...را انجام دهید تا برسم.بعد که می آید بدون اینکه مریض را ببیند چند عدد را نگاه می کند و می گوید که مریض زنده می ماند یا نه.تمام وجود انسان عدد است، مقررات است، قدر یعنی اندازه.وقتی این عددها پس و پیش می شوند وضع انسان هم پس و پیش می شود. نگاه: بین مردم باش ولی با مردم نباش نشست و برخاست های انسان در زندگی مهم است و اثر مثبت و منفی دارد.هر دو اثر را دارد.در اسلام گفته اند:«کن فی الناس و لا تکن مع الناس »بین مردم باش ولی با مردم نباش.یکی از بزرگان رفته بود سمت «سنگان»و 18-17 نفر را به کوه های آنجا برده بود که درباره معنویت و اخلاق آنها کارکند.مرحوم پدرم به او گفتند:فلانی!اینها را می خواهی در کوه تربیت کنی؟ هنر این است که در محیط شهر باشی و با تقوا بمانی.پدرم گفته بود اگر مرد کاری در محیط شهر آنها را رشد بده! منبع:نشریه آیه، ویژه نامه دین و فرهنگ.
[ شنبه 90/11/15 ] [ 12:24 عصر ] [ فولادپور ]
جوان و جوانی در دل و دیده معصومین(ع) این یک اتفاق نیست که جوان و جوانی مورد توجه و اهتمام جدی معصومین(ع)است.روایات متعدد ازایشان،خود مهر تأییدی براین موضوع است؛ چنانچه رفتار و کردار ایشان مورد توجه جوانان قرار می گرفت.حق جویی جوانان باعث آن شد که تعالیم اسلام پس از تبلیغ توسط پیامبر(ص)، در ابتدا مورد توجه آنها قرار بگیرد تا جایی که اولین گروندگان اسلام به سخن پیامبر(ص)، جوانان بودند و اکثریت مهاجرین به حبشه را جوانان تشکیل می دادند.حتی فرستاده مشرکان که برای بازپس گیری مهاجران سراغ پادشاه حبشه آمد،آنان را جوانان گمراه!قوم خود می دانست.همراهی و حمایت جوانان تاجایی بود که پیامبر(ص)می گوید:«شما را به جوانان سفارش می کنم.چه آنها مرا پذیرفتند و پا به سن گذاشتگان با من مخالفت کردند.»این موضوع در انتصابات پیامبر(ص)و دیگر معصومین(ع)هم جاری بود.ایشان جوانان را گروهی نمی دانستند که فقط می شود از شور و احساساتشان سوء استفاده کرد بلکه انرژی، شجاعت، حق پذیری و ...را صفاتی مناسب برای مسوولیت پذیری می دانستند که در جوان و دوران جوانی جمع می شوند.بنابراین بسیاری از منتخبین معصومین(ع)برای انجام مسوولیت های مختلف از میان جوانان بودند. سن و سالی از پیامبر(ص)گذشته بود ولی هنوز گهگاهی راجع به آن پیمان حرف می زد؛ پیمان جوانمردان.می گفت در جوانی در دوران جاهلیت در خانه عبدالله پسر جدعان با عده ای قراری گذاشتیم که هر وقت به کسی ظلمی شد، کمکش کنیم.اگر همین حالا هم کسانی بخواهند چنین پیمانی ببندند شرکت می کنم. فاطمه(س)موقع وفات جوان بود.به اسماء گفت:«از حمل جنازه زن ها نگرانم.حجم بدنشان معلوم می شود». اسماء گفت:«نگران نباش.درحبشه چیزی دیده ام که الان برایت درست می کنم». اسماء چند چوب تر آورد.خمشان کرد و دو طرف آنها را به کنار تختی بست.بعد روی چوبها را چادر کشید و تابوتی ساخت.فاطمه(س)که آن را دید خوشحال شد و خندید.از روزی که پدرش از دنیا رفته بود تا آن لحظه حتی تبسم هم نکرده بود. فاطمه(س)موقع وفات هنوز جوان بود.اما از مرگ نمی ترسید، نگران حجاب بعد از مرگش بود. پیامبر(ص)و اصحابش جایی جمع بودند .مرد مریضی از مقابلشان رد شد.بعضی از اصحاب گفتند:«مرد دیوانه است». پیامبر(ص)به آنها گفت:مرد مریضی دارد و دیوانه نیست و گفت:«دیوانه آن مرد و زنی است که جوانی خودش را در غیر فرمانبرداری خدا هدر داده باشد». پیامبر(ص)خوش نداشت برای جنگ احد بیرون از مدینه با دشمن روبه رو شود.نظر خودش را با اصحاب در میان گذاشت.بزرگان مهاجر و انصار نظر پیامبر(ص)را قبول کردند اما جوانان که خیلی از آنها به دلیل کم سن وسالی در جنگ بدر شرکت نکرده بودند به شوق شهادت با این نظر مخالفت کردند و گفتند:«ای رسول خدا!ما را بر سر دشمن ببر تا فکر نکنند که ترسیده ایم و از ناتوانی و زبونی در شهر مانده ایم». پیامبر(ص)اصرار جوان ها را که دید، نظر آنها را قبول کرد. مدتی بعد از فتح مکه، جنگ حنین پیش آمد.پیامبر(ص)که باید با سربازانش از مکه خارج می شد، بایستی فرماندار خوبی تعیین می کرد.هر چند بین مسلمانان و اصحاب، جاافتاده و با تجربه زیاد بودند ولی پیامبر(ص)عتاب، پسر اسید را انتخاب کرد و به او گفت:«تو را امیر و حاکم حرم خدا و ساکنان مکه کردم و اگر از تو بهتر می شناختم حتماً او را انتخاب می کردم». بزرگان و پیرمردهای مکه ناراحت شدند از این کار پیامبر(ص)و گفتند این تحقیر اهل مکه است.اما پیامبر(ص)جواب داد:«هربزرگی با فضیلت نیست بلکه هر بافضیلتی بزرگ است.شما نباید کم سنی عتاب را مبنای اعتراض خود کنید». عتاب 21 سال بیشتر نداشت. امیر المؤمنین(ع)همراه غلامش قنبر برای خرید لباس به بازار بزازها رفته بودند.فروشنده اول او را شناخت.علی(ع)برای اینکه مقام و منزلتش درمعامله اثر نکند به مغازه دیگری رفت.دو لباس خریدند؛یکی دو درهم و یکی به قیمت سه درهم.لباس سه درهمی را داد به قنبر. قنبر گفت:«شما با مردم حشر و نشر دارید منبر می روید.این لباس برای شما لازم تر است.» امام(ع)جواب داد:«عوضش تو جوان هستی و به قشنگی و زیبایی علاقه داری.» خواهر و برادری برای پرسیدن سوال شرعی سراغ پیامبر(ص)آمده بودند.فضل،پسر عباس و پس عموی جوان و خوش چهره پیامبر(ص)هم همراهش بود.مرد سوالش را می پرسید و فضل مبهوت زیبایی زن شده بود.پیامبر(ص)چانه فضل را گرفت و صورتش را گرداند و دوباره مشغول جواب دادن شد. فضل اما از طرف دیگر به زن نگاه کرد.پیامبر(ص)دوباره صورت او را برگرداند.مرد که سوالاتش تمام شد و پیامبر(ص)جوابش، محمد(ص)دست روی شانه فضل گذاشت و گفت:«اگر کسی چشم و زبان خودش را حفظ کند خداوند ثواب حج قبول شده به او می دهد». بیمار بود پیامبر(ص)که مسلمین آماده جنگ با روم می شدند.تمام بزرگان و شیوخ مهاجر و انصار در لشکر حاضر بودند.پیامبر(ص)باید فرماندهی برای لشکر انتخاب می کرد. اسامه پسر زید را صدا کرد و پرچم را به او داد و گفت:«اسامه دوست داشتنی ترین مردم پیش من است.شما را سفارش می کنم با او خوش رفتار باشید». اسامه 18 ساله، امیر پیامبر(ص)بود بر تمام بزرگان و پیرمردان و جوانان لشکر. «دوست ندارم هیچ جوان مسلمانی را ببینم مگر این که روزش را در یکی از این دوحالت شروع کرده باشد:یا عالم باشد یا متعلم.اگر نه عالم باشد و نه دنبال علم، وظیفه اش را خوب انجام نداده و اگر وظیفه اش را خوب انجام ندهد جوانی اش را هدر داده و هدر دادن جوانی گناه است و به خدا جای گناهکار جهنم.» امام صادق(ع)جوان ها را این طور دوست می داشت. امام علی(ع)در نامه ای به پسرش امام حسن(ع)نوشت:«دل جوان مثل زمین کشت نشده است، هر چه در آن بکارند قبول می کند.به همین خاطر من به تادیب تو پرداختم قبل از آنکه دلت سخت شود و اندیشه ات هوای دیگری بگیرد.» عکاف، از جوانان اهل مدینه آمده بود پیامبر(ص)را ببیند. پیامبر پرسید:«زن داری؟»گفت:«نه!» پیامبر(ص)پرسید:«مشکلی داری؟»گفت:«نه!» پیامبر(ص)گفت:«توکه سالم و دارا هستی!»گفت:«بله شکرخدا!» پیامبر(ص)گفت:«پس تو از برادران شیطانی!یا باید از راهبان مسیحی باشی یا اگر مسلمانی مثل مسلمانان رفتار کن.زن گرفتن از سنت های من است.بدترین شما بی زنان هستید و بدترین مرده ها مجرد ها.زن بگیر که خطا کاری.» گفت:«یا رسول الله قبل از اینکه از جایم بلند شوم مرا زن بده!» پیامبر گفت:«کریمه دختر کلثوم حمیدی را به ازدواج تو در می آورم». جوانی وارد مدینه شد.دنبال خانه ای گشت برای اجاره کردن.زنی گفت خانه اجاره ای دارد.خانه دو اتاق داشت که دری بینشان بود. مرد جوان گفت:«بین اتاقها در است و من جوانم.» زن گفت:«در را می بندم». مرد اثاثش را به خانه آورد.به زن گفت:«در را ببندد.» زن گفت:«از بستن در ترس برم می دارد.بگذار باز باشد.» مرد جوان گفت:«نه!هم من جوانم، هم تو.کاری به تو ندارم.پیشت هم نمی آیم.» مرد جوان رفت پیش امام صادق(ع)و ماجرا را گفت.امام صادق گفت:«از آن خانه بیرون برو چون هر وقت زن و مرد در خانه ای خلوت کنند، سومین نفر شیطان است.» جوانی را دید رشید و نیرومند؛در اوج شکوفایی و نشاط.پرسید:«او چه کاره است؟» گفتند:«یا رسول الله !بیکار.» پیامبر(ص)ناراحت شد و گفت :«از چشمم افتاد.» پیرزنی از پیامبر خواست دعا کند تا برود به بهشت.پیامبر(ص)گفت:«پیرزنها به بهشت نمی روند.» پیر زن به گریه افتاد و پیامبر(ص)به خنده و گفت:«مگر نشنیدی که خدا در قرآن گفته ما آنها را آفرینش نوینی بخشیدیم ؛ یعنی پیرزن جوان می شود وبعد به بهشت می رود.بهشت جای جوان هاست.» پیامبر(ص)دست جوانی را گرفت و نشان داد و گفت:«آتش جهنم هیچ وقت این دست را نمی سوزاند.این دستی است که خدا و پیامبرش آن را دوست می دارند.» دست جوان از کارگری پینه بسته بود. جوانی پیش پیامبر آمد و گفت:«دوست دارم در راه خدا بجنگم.» پیامبر(ص)گفت:«در راه خدا جهاد کن.اگر بمیری، ابدی می شوی و بهشتی و اگر زنده برگردی گناه هایت بخشیده می شوند و می شوی مثل روزی که به دنیا آمده ای.» جوان گفت:«پدر و مادرم پیر شده اند و به من احتیاج دارند.راضی نیستند به جهاد بروم.» پیامبر(ص)گفت:در خدمت پدر و مادرت باش.به خدا یک روز کمک به آنها از یک سال جنگیدن بهتر است.» ابی جعفر احول ، از یاران و دوستان امام صادق(ع)مدتی در بصره مشغول تبلیغ معارف دین و اندیشه های اهل بیت(ع)بود.روزی امام(ع)او را دید و پرسید:«مردم بصره چطورند؟ روش اهل بیت را قبول می کنند؟» ابی جعفر احول گفت:«تعداد کمی قبول می کنند.» امام(ع)گفت:«تبلیغت را روی جوانان متمرکز کن.آنان زودتر حق را قبول کرده وسریع تر به خیر و صلاح گرایش پیدا می کنند. امام(ع)کلید روش تبلیغ اهل بیت(ع)را به دست ابی جعفر داده بود. مردی از امام صادق(ع)پرسید:چرا حضرت یعقوب در خواست بخشش پسرهایش را عقب انداخت ولی یوسف فوراً آنها را بخشید و برایشان دعا کرد؟» امام صادق گفت:«چون قلب جوانان زودتر از پیران حق را قبول می کند.» روزی جوان نورسی که هنوز موهای صورتش کامل درنیامده بود، در منا سراغ امام صادق(ع)رفت.امام(ع)احترام زیادی به او گذاشت و در حالی که بزرگان و پیرمردهای شیعه آنجا بودند، او را کنار خودش نشاند.این کار امام برای بعضی از آنها سنگین بود. امام(ع)گفت:«هشام جوانی دانشمند است که با دانش و اندیشه خودش با تمام قدرت به ما کمک می کند.» پیرمرد ناراحت بود.پرسیدند:«چرا دمغی؟».گفت:«مگر نشنیده ای که یاران مهدی(عج)همه جوان هستند و بینشان پیر نیست مگر به مقدار نمک درغذا و سرمه در چشم؟» پیرمرد حق داشت ناراحت باشد. منبع:نشریه آیه، ویژه نامه دین و فرهنگ.
[ شنبه 90/11/15 ] [ 12:19 عصر ] [ فولادپور ]
![]() وقتى عمل، صالح است که حقوق و حدود خدا محفوظ بماند. اگر چشمت یک نگاه بد بکند توى سرت مىخورد، خیال نکن! الآن نمىفهمى. اینها این آثار را دارد. گمان نکن زرنگى کردهاى و به محرمات الهى نگاه مىکنى و فردا خبرى نیست.
گفتاری از آیه الله بهاء الدینی صیانت از سرمایههاقرآن مىگوید: همه شما سرمایهتان را از دست دادهاید، ورشکسته هستید، نیرو و چشم و دست از دست رفته است. اگر ایمان و عمل صالح دارى، به درد مىخورد. آنها که ایمان به خدا پیدا کردند و عمل صالح انجام دادند، اگر چشم را از دست دادند، در برابر آن ایمان قلبى دارند؛ ولى گمان نکنید که همه اعمال ما صالح است، هزار عیب دارد. معلوم نیست که همه اعمال صالح باشد. تمام شرق و غرب مشغول فعالیت هستند، ولى این فعالیت کتک هم مىخواهد، این کشور را آتش بزن، آن یکى را آتش بزن. همه مشغولند ولى عمل، صالح نیست. آدم ریاکار مىخواهد در اعمالش ریاکارى کند. این که عمل صالح نیست. این عمل از تو یک شیطان تربیت مىکند. با این اعمال و ریاکارىها از آدمیت فاصله پیدا مىکنى. الا الذین ءامنوا و عملوا الصالحات. انبیا و اولیا، توفیقات داشتند. آنها مثل ما نبودند که با چهار تا سلام حواسمان پرت شود، با چهار تا دستبوسى خیال کنیم خبرى هست. اگر همه جهان هم دست تو را ببوسند، همان موجودى که بودهاى، هستى. اگر دروغگو بودى، همان دروغگویى. وقتى عوض مىشوى که دروغها کنار گذاشته شود، خیانتها نباشد، بازىگرىها همه تعطیل شود. تو یک آدم بازىگرى بودهاى و حالا اگر همه دنیا دست تو را ببوسند، مىخواهى بگویى من بازیگر نیستم؟ وقتى بازیگر نیستى، که خودت را بسازى. باید دست از هوى و هوس بردارى، بنده شیطان نباشى. تو مقاومت از شیطان خیلى بالاتر است. چرا این قدر بیچاره هستى؟ اگر خودسازى کردى، دروغ نمىگویى، معصیت خدا ندارى، تجاوز به حقوق دیگران نمىکنى. مراعات حقوقاین همه اختلافات حقوقى براى چیست؟ براى این است که سرقت شده است، حق تضییع شده است. منتها نتوانسته است یک کشورى را بخورد، یک مغازه یا خانه یا مزرعه را خورده است. این معنایش این نیست که بهتر از آمریکا هستى. تو بیش از این هنر نداشتى! هنر تو این بود که خانه مردم را به او ندهى. بیش از این زورت نرسیده است. نه این که آدم خوبى هستى. آدم بدى هستى. منتها قدرت تو در همین حدود بوده است که خانهاى غصب کنى، باغى را غصب کنى، مزد یک کارگرى را بخورى. زورت به کارگر مىرسد. کارگر را تا مزدش را به او ندهى خستگى او در نمىرود. ولى یک جور بازى سر او درمىآورى. امروز او را رد مىکنى، فردا هم رد مىکنى. این، عمل صالح نیست. وقتى عمل، صالح است که حقوق و حدود خدا محفوظ بماند. اگر چشمت یک نگاه بد بکند توى سرت مىخورد، خیال نکن! الآن نمىفهمى. اینها این آثار را دارد. گمان نکن زرنگى کردهاى و به محرمات الهى نگاه مىکنى و فردا خبرى نیست. این کار از تو یک شیطانى تربیت مىکند که فردا سوسمار هم مىخورى. خداى تعالى همه را آگاه کند و همه را موفق کند، که خود را بسازد، نگاهش به مردم نباشد که مردم ما را سلمان مىدانند. اگر باطن تو یک گرگ باشد و تمام شرق و غرب هم به تو نظر سلمان کنند، تو گرگ هستى. مگر وقتى که خودت را به طورى بسازى که گرگ نباشى، شیطنت نکنى، قلدرى نکنى و این، توفیقات الهى مىخواهد. منابع: کتاب سلوک معنوی [ شنبه 90/11/15 ] [ 11:50 صبح ] [ فولادپور ]
![]()
شیعه شدن زن انگلیسى به برکت نماز امام حسین (علیه السلام)
جناب حجت الاسلام اعتمادیان نقل کردند که روز عصر عاشورا جمعیتى حدود هزار نفر از کشورهاى گوناگون سینه زنان به سوى مجمع اسلامى حضرت آیت الله العظمى گلپایگانى (در انگلیس) حرکت مى کنند. عزادارى و نحوه گریستن آن ها مورد توجه بسیارى از مردم انگلیس و سایر توریست ها مى شود. یک سال به آن کشور جهت تبلیغ رفتم . پس از حضور در میان جمع عزاداران و گذشتن از میان خیابان ها، وقتى با آنان وارد مجمع شدیم ناگهان خبر آوردند خانمى انگلیسى با وضع ظاهرى نامناسب به اصرار هرچه تمام تر خواستار ملاقات با مسئول مجمع جناب حجت الاسلام عالمى است . پس از قدرى شور و مشورت به ناچار به اتفاق ایشان به نزد آن زن رفتیم . او در حالى که برو شورى که شما به هنگام عزادارى در خیابان پخش کردید، نوشته اید، امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا نماز گذارد، من نیز مى خواهم نماز بخوانم ! من از فساد و تباهى این جا خسته شده ام و احساس مى کنم مطلوب من در نماز خواندن است . پس لطف کنید نماز خواندن را همان طور که امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا نماز گذارد، به من یاد دهید تا بخوانم . با تعجب و حیرت به او گفتم . نماز خواندن براى شما مقدور نیست ! زیرا نماز داراى شرایط خاصى است که هر کس با هر عقیده اى نمى تواند آن را به جا آورد. او معترضانه گفت : مگر خداى من با خداى امام حسین (علیه السلام) تفاوت دارد که من نمى توانم نماز او را بخوانم ؟ به او گفتیم : امام حسین (علیه السلام) امام شیعیان بود، تو باید مسلمان و شیعه شوى ، تا بتوانى چنین نمازى بخوانى و لازمه نماز خواندن ، حجاب دار شدن است . او بلافاصله لباس را طلبید و همان هنگام که عصر روز عاشورا بود به برکت نمازگزاردن امام حسین (علیه السلام) به مذهب شیعه گروید، آن گاه به تلقین ما همان جا نماز را خواند و بالاخره یکى از زنان صالح آن کشور شد و گاه و بى گاه براى پرسش از مسائل شرعى در آن مجمع حاضر مى شد(1) - قضاى سى سال نماز (یکى از اهل مسجد)خصى اهل مسجد و نماز بود، نماز جماعتش ترک نمى شد، به قدرى مقید بود که زودتر از دیگران به مسجد مى آمد و در صف اول جماعت قرار مى گرفت و آخرین نفرى بود که از مسجد بیرون مى رفت ، روشن است که چنین انسانى ، باید فردى خدا ترس و متدین باشد. یکى از روزها امورى باعث شد که اندکى دیر به مسجد رسید، دید در صف اول نماز جماعت جا نیست مجبور شد در صف آخر قرار بگیرد، ولى پیش خود خجالت مى کشید و آثار شرمندگى از چهره اش پدیدار شد، با خود مى گفت چرا در صف آخر قرار گرفتم ... ناگهان به خود آمد که این چه فکر باطلى است که بر من چهره شده است ؟ اگر خلوص باشد که روح عبادت است ، صف اول و آخر ندارد، به خود گفت : عجب ! معلوم مى شود سى سال نماز تو آلوده ى به ریا بوده ، و گرنه نمى بایست صف آخر، شائبه اى در دل تو ایجاد کند. این فکر، نورى در قلبش به وجود آورد، که باید چاره جوئى کرد، و تادیر نشده غول ریا را از کشور تن بیرون نمود، به سوى خدا پناه برد، و از شر شیطان به پناه الهى رفت ، با صبر و حوصله ، توبه حقیقى کرد و خود را اصلاح نمود، و تصمیم گرفت که تمام نمازهاى سى ساله اش را قضا کند، زیرا دریافت که در صف اول بوده ، و در آن ها شائبه ریا وجود داشته ، آرى از خواب غفلت بیدار گشت و با همتى قوى روح و روان خود را با آب توبه حقیقى شستشو داد و نمازهاى سى ساله اش را قضا نمود(2) . - وقت نماز شد گزارش را قطع کنید (مقام معظم رهبرى)سردار شوشترى نقل مى گوید: زمانى که در قرارگاه عملیات والفجر 10 بودیم ؛ داشتیم گزارش مى دادیم یک مرتبه آقا فرمودند: وقت نماز شده ، گزارش را قطع کنید و آماده نماز شوید. حالا ما گرم گزارش دادن بودیم ، آقا فرمودند: اول نماز بخوانیم ، بعد گزارش را ادامه بدهید. (3)
منابع: 1- کیمیا نظر، موسوى مطلق ، ص 52. 2- استعاذه شهید دستغیب ، ص 143. 3- خورشید در جبهه ، ص 126. [ شنبه 90/11/15 ] [ 11:48 صبح ] [ فولادپور ]
|
||