یامعین الضعفاء |
منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، کسى از قوم خورشید! کسى از نژاد نفسهاى گرم! مردم نیز منتظرند! و غرق در لحظههاى انتظار، نیازشان را از لابهلاى نفسهاى حیران خود بازگو مىکنند. شقایقها منتظرند! منتظر کسى که به فرهنگ شبنم ایمان بیاورد. کسى که آیینههاى مکدر زمانه را در هم بشکند و اشکهاى ارغوانى را از کوچههاى پریشانى نجات دهد. کوچهها چشم به راهند! کوچهها نیز چشم به راهند! چشم به راه قدمهایى هستند که زخمهاى بى رحم گمراهى را از چشمان مردم پاک کند. کوچهها منتظر چشمان باران زایى هستند که با قدمهایش جان مردم را به شبنم اشکها بشوید. جادهها منتظر رهگذرى هستند که براى همیشه خواهد ماند. منتظر قدمهایى که تن مرده کوچهها را زنده مىکند. لالهها منتظرند! در این عرصه انفجار بلا، مردم یاد لالهها را بین کوچههاى این شهر خاموش گم کردهاند و حتى امواج دریاى عاشق سر بر ساحل نگاههایى تیره مىگذارند و سرود عطش را سر مىدهند. لالهها منتظرند؛ منتظر کسى که همزاد موجهاى خورشیدى است. کسى از جنس ابر، پریزاد باران. عاشقان منتظرند! عاشقان بىتابند، بى قرارند تا هم آواز شیدایى صبح فردا باشند. اى دریا تبار، بر گونههاى امت ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند. [ شنبه 90/9/26 ] [ 7:14 عصر ] [ فولادپور ]
از هر که مى پرسم مى گوید جمعه مى آیى، امّا کدام جمعه؟ در روزگار تیره ما هر روز جمعه است وجمعه ها صبح و شب ندارند و همه عصرند. گفتم تا جمعه دیگر چند آدینه مانده است؟! گفت: یک یا زهراى دیگر، گفتم: زهرا را تو مى شناسى؟! گفت: همان نیست که شب هاى جمعه و صبح جمعه پرده خوان خون است و دستى بر پهلوى شکسته دارد، گفت: و همانى نیست که کبوتران فرج را در غروب من میان حضور و ظهور تو سرگردانم و حیران، نمى دانم از توکدام را بخواهم، اگر حضور را بخواهم، ترس آن دارم که چشمانم لیاقت دیدن تو را نداشته باشد و اگر ظهور را خواهم، نه، نمى توانم ظهور را بخواهم، چون خود نیز مى خواهى ظهور کنى امّا وقتى تنها وغریبى چگونه ظهور کنى؟ وقتى یار و یاورى ندارى چگونه ظهور کنى؟ آخر همه این ها که مى خواهند ومى گویند که یار و یاور تو هستند، انسان هاى جدا خورده از رنگ هستند [ شنبه 90/9/26 ] [ 7:14 عصر ] [ فولادپور ]
دستانم از نوشتن درماندند و چشمانم ازخواندن نام تو خجل... برای تو می نویسم ای کسی که زیباترین القاب عالم را دارا هستی و امید ها به آمدنت آن هنگام که غبار ظلم و بی عدالتی و دروغ و نیرنگ بر چهره ها می نشیندو می کنند آن چه را که نباید میکردند و فراموش میکنند چیزی را که باید به خاطر می سپردند... [ شنبه 90/9/26 ] [ 7:10 عصر ] [ فولادپور ]
|
||