سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یامعین الضعفاء
 
لوگوی همسنگران
طراح قالب
معببر سایبری فندرسک

 

چراغ روشن راه همان قرآن و اهل‌بیت است که حبل‌الله و ریسمان الهی است. چراغ هایی که در این کوره راه دنیا، راهتان را روشن می‌کنند.(واعتصموا بحل‌الله جمیعاً ولاتفرقوا) آنان که خدا و آیات او را فراموش کردند و از فرامین ائمه معصومین اطاعت نمی‌کنند چراغشان مداوماً روشن نیست. نور کم و کم‌سویی که گاهی روشن می‌شود و گاهی همه‌جا را تاریک می‌کند. نه می‌توانند حرکت کنند و نه به مقصد برسند.

 

 


 

 

راهنمایی

 

در جاده‌ای سرسبز با کوه های زیبا و استوار در حال حرکت هستید. بدون توجه به علائم رانندگی ناگهان وارد خروجی چپ می‌شوید و از مسیر منحرف می‌گردید. ساعت ها و ساعت ها جاده را طی می‌کنید و گاهی اوقات راه بازگشتی به مسیر اولیه پیدا نمی‌کنید.

گمگشته و حیران و مضطرب، تشنه و گرسنه در میان بی‌راهه‌ها سرگردان می‌مانید. چه حال و حسی به شما دست می‌دهد ؟ اولین کاری که به ذهنتان می‌رسد چیست؟ صد در صد دنبال راه اصلی می‌گردید.

 یک لحظه من غافل شدم         صدسال راهم دور شد

زندگی مسیر هموار و جاده‌ای است که همه بدون چون و چرا باید آن را درست و زیبا طی کنند و انسان مسافری است که لقاء خداوند مقصد اصلی اوست.

یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

اى انسان حقا که تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى کرد(انشقاق /6)

«راه اصلی همان صراط المستقیم است. اهدنا الصراط المستقیم. راهی که روزانه، بارها و بارها در نمازمان از خدا می‌خواهیم آن را به ما نشان دهد و دست ما را بگیرد و هدایتمان کند.»

گردش به چپ ممنوع

پرستش غیر خدا، تبعیت از هوای نفس، گناهان و معاصی، گردش به چپ و مسیرهای انحرافی است که ما را از راه اصلی دور می‌کند. خط مستقیم حتی در هندسه هم کوتاهترین راه رسیدن به مقصد است.

مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ

گرد آورید و به سوى راه جهنم رهبریشان کنید (23/صافات )

هر راهی که به غیر خدا می‌رسد مسیر انحرافی است. بسیاری فکر می‌کنند که از طریق کسب حرام، نزول خواری، رشوه، کم‌فروشی می‌توانند راحتی دنیا را بخرند. عده‌ای با انواع و اقسام حرام، گناه و نافرمانی می‌خواهند به آسایش دنیا برسند غافل از اینکه هم آسایش و هم‌آرامش را با هم از دست می‌دهند. دنیا و آخرتشان را می‌فروشند و خسرالدنیا و الاخره می‌شوند.

راه اصلی همان صراط المستقیم است. اهدنا الصراط المستقیم. راهی که روزانه، بارها و بارها در نمازمان از خدا می‌خواهیم آن را به ما نشان دهد و دست ما را بگیرد و هدایتمان کند

 

راه بسته است

مشخصه اصلی مسیر انحرافی اینست که رشد و کمال ندارد. همیشه انسانهای م?من و موفق کسانی هستند که در کمال ناباوری به مقامات عالی انسانی، دنیایی و اخروی می‌رسند. اما عده‌ای از افراد کسانی هستند که شاید پولدار باشند، مدرک بالا داشته باشند اما مطمئن باشید با حرام و معصیت و نافرمانی خدای بزرگ عالم هیچ خیر و برکتی در کار و زندگیشان نمی‌بینند.

دور زدن ممنوع

دنیا تنها جایی است که وقتی عمر گذشت دیگر بدست نمی‌آید وقتی یک عمر در حرام و گناه طی شد دیگر براحتی و سادگی قابل جبران نیست پس بدانید که اینجا دور زدن ممنوع است. قرآن به ظرافت داستان کسانی را بیان می‌کند که در هنگام مرگ، آرزو می‌کنند، یک بار دیگر به دنیا باز گردند. اما این امر محال است و فرصت بازگشتنی برای آنان نیست.

فکر گناه

 


با وسیله سالم حرکت کنید

جاده لغزنده است، برف سنگینی باریده و شما نیاز دارید ماشینتان را ایمن نمایند. یک مسافر برای اینکه سالم و سلامت به مقصد برسد نیاز دارد وسیله نقلیه سالمی داشته باشد.

خداوند در قرآن تشبیهی زیبا بکار برده است. آیا کسی که سالم و ایستاده راه می‌رود بهتر است یا کسی که سینه‌خیز با صورت روی زمین می‌خزد.

أَفَمَن یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ

پس آیا آن کس که نگونسار راه مى‏پیماید هدایت‏یافته تر است ‏یا آن کس که ایستاده بر راه راست مى‏رود. (ملک/22)

آنان که به ‌واسطه گناهان روحشان را صدمه می‌زنند مانند اینست که دست و پای خود را قطع کرده و سینه‌خیز می‌خزند.

کدام بهتر ،سریع‌تر و راحتر به مقصد می‌رسد

گروهی به ‌واسطه گناهان مانند خزندگان مسیر دنیا را طی می‌کنند. گروهی مانند چهارپایان می‌روند. تنها گروه اندکی مانند انسانهای سالم این مسیر را می‌پیمایند.

َواللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.

و خداست که هر جنبنده‏اى را [ابتدا] از آبى آفرید پس پاره‏اى از آنها بر روى شکم راه مى‏روند و پاره‏اى از آنها بر روى دو پا و بعضى از آنها بر روى چهار [پا] راه مى‏روند خدا هر چه بخواهد مى‏آفریند در حقیقت‏خدا بر هر چیزى تواناست. (نور/45)

آنان که به‌واسطه گناهان روحشان را صدمه می‌زنند مانند اینست که دست و پای خود را قطع کرده و سینه‌خیز می‌خزند

 

با دنده سنگین حرکت کنید

بعضی مسیرها خطرناک است نیاز دارید احتیاط بیشتری داشته باشید. شیطان در کمین شماست، باید اخلاص خود را زیاد کنید، فقط در این صورت این دشمن قسم خورده به شما دسترسی ندارد.

«خطر ریزش کوه/ از سرعت خود بکاهید.»

وَاقْصِدْفِیمَشْیک (لقمان/19)

(پسرم!) در راه ‌رفتن،اعتدال را رعایت کن؛

سرعت غیرمجاز عمر را کم می‌کند، حرکت و سرعت مجاز، همان اعتدال و میانه‌روی و صراط‌ المستقیم است. اما افراط و تفریط سرعت غیرمجاز می‌باشد.

اعتدال

 

اسراف و زیاده‌روی، کم‌خوری و پرخوری، کم‌گویی و پرگویی، پرکاری و تنبلی و سستی همه و همه سرعت های غیرمجاز زندگی است. پس از سرعت خود بکاهید و آنان را به سرعت مطمئنه که همان میانه‌روی اعتدال است برسانید.

 

چراغتان را روشن کنید

شب تاریک است و وسعت دید بسیار کم. نیاز به روشنایی دارید تا راه و مسیرتان را روشن کند وگرنه از مسیرتان منحرف می‌شوید. گاهی اوقات در انتخاب راه، تصمیم‌گیریهای مهم، دورتر را نمی‌بینید برای آینده‌نگری، به روشنایی و نور راه نیاز دارید. با بهره‌گیری از چراغها جاده نورانی می‌شود.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُ?ْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ(حدید/28)

اى کسانى که ایمان آورده‏اید از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت‏ خویش شما را دو بهره عطا کند و براى شما نورى قرار دهد که به [برکت] آن راه سپرید و بر شما ببخشاید و خدا آمرزنده مهربان است.

نزدیک است که برق چشمانشان را برباید هر گاه که بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاریک کند [بر جاى خود] بایستند و اگر خدا مى‏خواست‏شنوایى و بینایى‏شان را برمى‏گرفت که خدا بر همه چیز تواناست

 

چراغ روشن راه همان قرآن و اهل‌بیت است که حبل‌الله و ریسمان الهی است. چراغهایی که در این کوره راه دنیا، راهتان را روشن می‌کنند. (واعتصموا بحل‌الله جمیعاً ولاتفرقوا) آنان که خدا و آیات او را فراموش کردند و از فرامین ائمه معصومین اطاعت نمی‌کنند چراغشان مداوماً روشن نیست. نور کم و کم‌سویی که گاهی روشن می‌شود و گاهی همه‌جا را تاریک می‌کند. نه می‌توانند حرکت کنند و نه به مقصد برسند.

نزدیک است که برق چشمانشان را برباید هر گاه که بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاریک کند [بر جاى خود] بایستند و اگر خدا مى‏خواست ‏شنوایى و بینایى‏شان را برمى‏گرفت که خدا بر همه چیز تواناست.(بقره/20)

همه این مسافرهایی که در روزهای سال به سفر می‌روند، به مقصد نمی‌رسند. گاهی بین راه بخاطر عدم رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی تصادف کرده و دار فانی را وداع می‌گویند. هدف همه‌ی آنها مقصد بود اما بی‌توجهی به قوانین اصلی آنان را در نیمه راه گذاشت.

مسافران دنیا هم همینطورند. همه به مقصد نمی‌رسند. مقصد اصلی لقاءالله است، عده‌ای جوانی و عمر خود را می‌بازند و خسران زده از دنیا می‌روند عده‌ای می‌خواهند دور بزنند اما به تابلو دور زدن ممنوع می‌رسند. عده‌ای به بن‌بست می‌رسند.

از خدا می‌خواهیم که وقتی راهی را نشانمان داد و مسیر را رفتیم نیمه راه ما را رها نکند و ما را به مقصد اصلی که همان رضایت الهی و لقاء الله است برساند.

«فلسفه اصلی این دعا همین است که خدایا ما را لحظه‌ای به خودمان وامگذار.» زیرا یک لحظه غفلت از جاده اصلی گاهی اوفات ما را تا سر حد نیستی و نابودی می‌کشاند. رب لا تکلنی نفسی طرفه عبنا



[ شنبه 91/11/7 ] [ 7:25 عصر ] [ فولادپور ]
ماهیت سحر دربیان آیت‌الله‌ جوادی آملی

 

آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیات سوره بقره، در مورد ماهیت سحر گفت: سحر از علوم غریبه‌ای است، نظیر کهانت، سیمیا، کیمیا، لیمیا، هیمیا، این‌گونه از علوم غریبه سبب دارند که با سبب کار انجام می‌دهند. اختلافی که بین این علوم غریبه هست، گاهی در مبدأ فاعلی است، گاهی در مبدأ غایی و مانند آن وگرنه هیچ فعلی بدون سبب و بدون هدف یافت نمی‌شود.



آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه 102 سوره بقره که خداوند می فرماید: ?وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیَمانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتی? یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ?به مسئله سحر و ساحری پرداخت که در پی می آید:

تنزیه و تعصیم حضرت سلیمان(ع)

... (واتّبعوا? به یهودیها برمی‌گردد، خواه یهودیهای عصر سلیمان خواه عصر اسلام، خواه همه، چون در این جهت هیچ فرقی نیست: ?قَدْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ? .این ?تتلوا? هم به معنای «تقرؤا» است نه «تکذبوا»، منتها کار شیاطین کار کذب و ایذاء و اغواء است.

...مظالم یهود تنها در آن مسائل مادّی نیست، بلکه در علوم مادّی هم ظهوری دارد. آنها به هر وسیله‌ای که باشد علیه اسلام و مسلمین قیام خواهند کرد. در صدر اسلام چه اینکه قبل از ظهور اسلام در زمان انبیای پیشین هم، از سحر تبعیّت می‌کردند، از علوم غریبه مدد می‌گرفتند. و برای اینکه به این استمداد از علوم غریبه رنگ مذهب بدهند سلطنت الهی سلیمان(ع) را هم به این علوم غریبه استناد می‌دادند، می‌گفتند (معاذ الله) سلیمان هم از این راه سلطنت می‌کرد. خدای سبحان سلطنت سلیمان را سلطنت الهی می‌داند وخود سلیمان(ع) را هم از آلودگیِ به کفر و سحر تبرئه می‌‌کند و ابتلای بنی اسرائیل به سحر را تشریح می‌کند و خود سحر را هم بیان می‌کند و خطر سحر را هم گوشزد می‌کند می‌فرماید به اینکه، سلیمان تن به این کار نداد؛ زیرا ملکی که او داشت عطیّه? ما بود که ما به او بخشیدیم، که ?وما کفر سلیمان ولکنّ الشیاطین کفروا?.

... بنابراین آنچه را که یهودی‌ها می‌پنداشتند که سلطنت سلیمان به سحر وابسته است، این را قرآن نفی می‌کند می‌فرماید به اینکه ?و ما کفر سلیمان?؛ چون سحر کفر است، عمل به سحر، کفر عملی، و اعتقاد به تأثیر مستقل سحر، کفر اعتقادی است. اگر کسی معتقد باشد سحر، بما أنّه سحر یک عامل مستقل و سبب مستقل است، این کفر اعتقادی است و اگر کسی این اعتقاد را نداشت ولی به سحر عمل کرد، یک کفر عملی است، کفر عملی یعنی معصیت کبیره. فرمود: ?و ما کفر سلیمان?؛ سلیمان هرگز به سحر آلوده نشد، چون پیامبر معصوم تن به کفر اعتقادی یا عملی نخواهد داد و سلطنت او همان است که ما به او اعطا کردیم.

سحرآموزی و کفر عملی و اعتقادی شیاطین

...?ولکنّ الشّیاطین کفروا?؛ آنها که سحر آموختند و سحر را به دیگران یاد دادند، آنها کفر ورزیدند، هم اعتقاداً هم عملاً. منشأ کفر شیاطین هم این است که ?یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ?؛ شیاطین، سحر را به مردم می‌آموختند و همچنین آنچه را که بر این دو فرشته نازل شد به نام «هاروت و ماروت» که اینها آگاه به سحر بودند و سحر را هم به یک عدّه‌ای آموختند تا آنها به علم سحر مسلّح بشوند و در برابر مدّعیان دروغین به مقابله بپردازند و اگر کسی خواست با سحر به کسی آسیب برساند، اینها جلوی تأثیر سوء سحر را بگیرند، به این مناسبت این دو فرشته از سحر مستحضر بودند، شیاطین آنچه را که از سحر خود می‌دانستند و آنچه را هم که بر دو فرشته به نام هاروت و ماروت نازل می‌شد، آن را هم به ارث بردند، همه? آن سحرها را یاد مردم دادند برای تفرقه? بین زن و مرد و سایر مسائل سوء...

حکمت تعلیم سحر توسط فرشتگان

این دو فرشته کارشان رحمت بود برای اینکه می‌فرماید: ?وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی? یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ?؛ یعنی این دو فرشته، سحر را به کسی یاد نمی‌دهند، مگر اینکه به او می‌گویند: این فتنه وامتحان است از او سوء استفاده نکن، فقط اگر دیدی جایی ساحری ‌خواست داعیه‌ای بپروراند، تو بدان و ابطال کن؛ مثل اینکه در داروسازی، استاد سم‌سازی را یاد شاگرد می‌دهد که شاگرد از سم بپرهیزد و مسموم را درمان کند. فایده تعلیم سحر همان فایده تعلیم سم است؛ نظیر آنچه که در مغالطات منطق می‌گویند: منطق یک بخشش مثل برهان جزء فرائض تفکر است، یک بخشش مثل مغالطه برای پرهیز از غلط، که یک متفکّر خود به غلط مبتلا نشود، در تفکّر خودش گرفتار غلط نشود و فریب مغالطه خارج را هم تحمل نکند و دیگری را هم با مغالطه فریب ندهد فایده فنّ مغالطه در منطق اینهاست که خود انسان در تفکّر به غلط نیفتد و خود انسان فریب ندهد و فریب نخورد.

... یکی از معاصی کبیره سحر است. اگر کسی سحر کرد گناه کبیره‌ای مرتکب شد؛ لذا فرمود این دو فرشته همان‌طوری، که معلّم سم را یاد دانشجو می‌دهد که او از خطر سم بپرهیزد، اینها هم سحر را یاد مردم می‌دادند که از خطر سحر بپرهیزد، ولی شیاطین همه اینها را یاد بداندیشان دادند و آنها را به سحر عالِم کردند، ولی این دو فرشته به هیچ کسی سحر نمی‌آموختند، مگر اینکه تحذیر می‌کردند، می‌گفتند: ?انّما نحن فتنة فلا تکفر?؛ به شاگردشان می‌گفتن: کفر نورز! یعنی از این سحر استفاده نکن. اگر کسی خواست مسحورت کند، نجات پیدا کن یا اگر مسحوری به تو پناهنده شد به درمان او به عنوان ابطال سحر بشتاب وگرنه دست به سحر نزن که کفر است، ?فلا تکفر?.

تأثیر سحر در فروپاشی نظام خانواده/ تأثیر تکوینی سحر به اذن خدا

امّا در همین کریمه فرمود: سحر فی ‌الجمله مؤثّر است، اینها از این دو فرشته سحر یاد گرفتند و با این سحر بین زن و شوهر جدایی می‌انداختند...

فوراً قبل از اینکه که به تتمه بحث بپردازد به این نکته عنایت فرمود که خود سحر هم جزء قضا و قدر است، این‌طور نیست که سحر یک امر بیگانه‌ای باشد جلوی مقدّرات را بگیرد. همان‌طوری که در طرف خیر، دعا، صدقه، صله رحم این گونه از امور در تکوین به اذن خدا اثر می‌کند و جزء قَدَر الهی است سحر، شعبده، جادو، طلسم، امثال ذلک در طرف سوء اثر می‌کند و جزء جدولهای قَدَر خداست.

... اینطور نیست که ساحر در برابر قدرت خدا به کسی آسیب برساند، چه خدا بخواهد، چه خدا نخواهد؛ اینطور نیست؛ تا خدا اذن ندهد سحر هیچ ساحری اثر نمی‌کند. آنگاه این مطلب که در حکم یک جمله معترضه بود و روی تناسب ذکر شد، این مطلب که تمام شد به دنباله بحث می‌پردازد می‌فرماید به اینکه ?فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ?، ?وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ?.

... هر کاری که در عالم واقع شود تا خدا اذن ندهد واقع نمی‌شود، به اذن خداست. اذن یعنی رفع منع، هر کاری در هر گوشه‌ای بخواهد واقع شود به اذن خداست، منتها خدای سبحان یک اذن تکوینی دارد، یک نهی تشریعی. اگر کسی خواست غیبت کند، تکویناً مأذون است، تشریعاً ممنوع. کسی خواست حرام بخورد، تکویناً مأذون است، لذا اگر تکویناً جلوی او را بگیرند که او مضطرّ است، تکویناً مجاز است، تشریعاً ممنوع.


مضر و غیرنافع بودن سحر

دنباله بحث این است که ?وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ?؛ اینها چیزی یاد می‌گیرند که به حال اینها زیانبار است، چون همه اینها مفلوک‌اند. حرف قرآن کریم این است که ?وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی? ؛ هرگز ساحر به مقصد نمی‌رسد. او اهل فلاح و رسیدن نیست؛ او در دام سحر مبتلاست. سحر نه تنها برای جامعه نافع نیست برای ساحر هم زیانبار است؛ فرمود: چیزی که به حال اینها ضرر دارد یاد می‌گیرند، هرگز ساحر به مقصد نمی‌رسد: ?لا یفلح السّاحر حیث أتی?? آنها می‌گفتند: ?قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی? ؛ فرعون و آل‌فرعون سحره را جمع کردند، گفتند: هر کس در این میدان مسابقه پیروز شد، برتر است. شعارشان این بود: ?قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی??.

شعار موسای کلیم و آل‌موسی? این بود که ?وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی? ؛ ساحر هرگز اهل فلاح و رستگاری نیست. در این کریمه هم فرمود: ?وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ?؛ نه تنها نافع نیست، بلکه زیانبار است اصولاً سحر برای همه ضرر دارد آن مثل سمّ است، اصل سم برای همه ضرر دارد، آن علم است که نافع است، نه خود سمّ. انسان عالم سم است که سم نخورد و سم نخوراند. عالم سحر است که سحر نکند و مسحور نشود وگرنه خود سحر جز ضرر چیز دیگر نیست و خود ساحر جز در خسران در چیز دیگر نیست.


دنیا طلبی و لجاج یهود/ ماهیت سحر

?وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ?؛ این یهودی‌هایی که به دنبال سحر می‌رفتند و فکر می‌کردند سلطنت سلیمان(ع) به سحر مستند است، اینها می‌دانستند که اگر کسی اهل سحر بود از آخرت بهره‌ای ندارد، «خلاق» یعنی نصیب: ?وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ?، می‌دانستند که آخرت بهره‌ای ندارند ?وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ?؛ اینها حقیقت خود را فروختند و سحر خریدند.

اما عمده این است که السحر ما هو؟ سحر مثل معجزه نیست که واقعیت را عوض کند، معجزه یک حقیقتی است که انسان با داشتن آن معجزه می‌تواند یک چوبی را واقعاً حیوان کند، به صورت اژدها درآورد، یا یک سنگی را می‌تواند منشق کند و از آن چشمه‌هایی بجوشاند. اما سحر تصرف در متخیله است، یعنی با سلسله کارها در خیال بیننده اثر می‌کند. بیننده اگر یک انسان ضعیف باشد بازار ساحران گرم است، اگر یک انسان متوسط باشد بازار ساحران آن‌چنان رونق ندارد و اگر یک انسان قوی باشد که اصلاً به او دسترسی ندارند.

خیال یک انسان قوی در اختیار سحر ساحران نیست، موسایِ کلیم(ع) می‌دید که یک سلسله چوبها و یک سلسله طنابهایی را سحره آورده‌اند و اینها چوبند در حقیقت، نه مار؛ اما دیگران به صورت مار می‌پنداشتند. سحر تصرف در خیال بیننده است، نه تصرّف در واقعیت خارج، بر خلاف معجزه که تصرف در واقعیت خارج است، معجزه مستقیماً در خود واقع اثر می‌کند، فرمود: شما وقتی این عصا را انداختی به صورت مار درمی‌آید و دوباره وقتی دست به عصا زدی ?سنعیدها سیرتهما الاُولی? ولی ساحر در خیال بیننده اثر می‌گذارد نه در واقع، منتها خیال بیننده در خود بیننده اثر می‌گذارد آن ترسی که بیننده احساس می‌کند، آن فراری که در او پیدا می‌شود در اثر خیال اوست، خیال هر چه قویتر بود اثرش بیشتر است، هر چه ضعیف‌تر بود اثرش کمتر است.

سحر مشمول قانون علّیت

... بحث در تأثیر سحر و سایر علوم غریبه بود، به عرض رسید که هر موجودی که هستی او عین ذات او نیست نیازی به سبب دارد، این حکم عقلی را بیان مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) تأیید کرد که فرمود: «کل قائم فی سواه معلولٌ» ؛ یعنی جهان هستی با نظام علّی و معلولی اداره می‌شود...

سحر از علوم غریبه‌ای است، نظیر کهانت، نظیر طلسم و شَعبَده و جادو، نظیر علوم غریبه دیگرمثل سیمیا، کیمیا، لیمیا، هیمیا، این‌گونه از علوم غریبه همه و همه اینها سبب دارند که با سبب کار انجام می‌دهند. اختلافی که بین این علوم غریبه هست، گاهی در مبدأ فاعلی است، گاهی در مبدأ غایی و مانند آن وگرنه هیچ فعلی بدون سبب و بدون هدف یافت نمی‌شود.

روی این اصل کلی سحر اگر کاری انجام می‌دهد سبب دارد، منتها گاهی اسباب سحر امور مادی محسوس‌اند و در اثر تمرین ساحر توانست یک کار خارق عادت انجام بدهد یا گاهی اسباب او امور مادی غیر محسوس‌اند که ساحر با سرعتِ عمل می‌تواند از آن امور غیر محسوس کاری را ارائه بدهد که خارق عادت باشد، گاهی هم در اثر قدرت اراده و روح می‌تواند کار غیر مادّی انجام بدهد؛ نظیر اِخبار به غیب، که از غیب خبر بدهد، خواه غیب مکانی، خواه غیب زمانی، خواه حادثه‌ای که الآن در یک مکان غائب اتفاق می‌افتد، یا حادثه‌ای که در زمان آینده اتفاق می‌افتد، خواه غیب مکانی، خواه غیب زمانی، اینها قابل اطلاع است، لذا اطلاع پیدا می‌کنند فی الجمله و نه بالجمله و خبر می‌دهند. منتها قسمت مهم مبدأ فاعلی سحر و سایر علوم غریبه قدرت اراده است.

نقش علم و اراده در سحر و ساحری/ علوم غریبه فاقد راه اثباتی

الآن بحث در آن است که ساحر درباره خودش چه کاری انجام می‌دهد؟ وقتی این مسئله ثابت شد آن وقت ممکن است همین مسئله را توسعه داد، آنجا که ساحر یا کاهن یا صاحب علوم غریبه دیگر، در دیگری یا دیگران کارهای خارق العاده انجام می‌دهند آن هم روشن می‌شود. ساحر در اثر قدرت اراده در داخله? بدن خود کاری انجام می‌دهد و قدرت اراده مربوط به آن قدرت علم است علم است، که اراده می‌سازد و اراده است که کار اختیاری را از انسان صادر می‌کند چون انسان فاعل بالاختیار است.

... ساحر کارش این است از راه علم و اندیشه اراده دارد و با اراده کار انجام می‌دهد و اگر صاحب نفس قوی بود ممکن است در دیگران علم ایجاد کند روی تلقین و آن تلقین که علمِ پدید آمده است، اراده ایجاد کند؛ لذا دیگران هم تبع او اراده یک چنین کاری را انجام بدهند و حرکت بکنند.

خوف حضرت موسی(ع) در جریان وحی‌یابی

آن ?لا تخف? در اول جریان وحی‌یابی موسای کلیم بود، او در برابر معجزه ترسید، نه در برابر سحر یعنی وقتی که اولین بار به کوه طور رفت خدای سبحان فرمود: ?ما تلک بیمینک یا موسی ? قال هی عصای? ؛ خدا نفرمود آن چوبی که در دست توست برای چیست؟ گفت: این چیست که در دست توست؟ حقش این بود که موسای کلیم بگوید: هر چه تو بخواهی، تو اگر خواستی این چوب باشد چوب است، اگر خواستی مار باشد، مار است.

خدا نفرمود چوبی که در دست توست برای چیست؟ فرمود: این چیست که در دست توست؟ موسای کلیم عرض کرد: ?هی عصای أتوکّؤا علیها و أهش بها علی غنمی و لی فیها مَئ?ارب أخری?? ؛ خدا فرمود: اگر چوب است بیانداز ببینیم چوب است یا غیر چوب؛ هر چه من بخواهم همان است. وقتی که ?فالقی?ها فإذا هی حیة تسعی? ؛ اولین بار است در شب تار چوب افتاد و شد اژدها و حقیقتاً شد اژدها، خدا فرمود: ?لا تخف إنّی لا یخاف لدیّ المرسلون? با همین بیان برای همیشه قلب مطهر موسای کلیم را بیمه کرد، دیگر نترسید مرتب دست می‌زد به سراغ این اژدها به دست موسای کلیم به صورت سیره? اولی برمی‌گشت که می‌فرمود: ?خذها و لاتخف سنعیدها سیرتها الأولی?? ؛ همیشه چوب می‌انداخت اژدها می‌شد دست می‌زد اژدها چوب می‌شد، این خصیصه بود. لذا در میدان مسابقه موسای کلیم از این جهت نترسید.

ترس حضرت موسی(ع) از جهل مردم

امیرالمؤمنین(ع) در همان نهج البلاغه هست که وقتی که در میدان مسابقه این مارها و چوبها حرکت کردند: ?یغیل إلیه من سحرهم أنّها تسعی?? ؛ موسای کلیم ترسید، اینجا ترسش از این چوبها و طنابها نبود؛ ترس موسای کلیم این بود که الآن این میدان مبارزه است و میدان مار، این همه تماشاچیان هم اطراف میدان نشسته‌اند، دیدند میدان هست و این همه چوبها به صورت مار درآمده، این همه طنابها به صورت مار درآمده، خب من هم اگر این عصا را القا کنم به صورت مار دربیاید و اینها نتوانند بین سحر ساحران و معجزه من فرق بگذارند، آن وقت چه کنم؟ بیان حضرت امیر این است که ترس موسای کلیم از جهل مردم بود که مبادا مردم نتوانند بین سحر و معجزه تشخیص بدهند، آن وقت آل‌فرعون بر مردم حکومت کنند.

آنگاه خدای سبحان فرمود: در یک چنین موقعیتی که دین در خطر است من معجزه را علنی‌تر می‌کنم، تو عصا را بیانداز، من همه? آنها را به صورت چوب درمی‌آورم. موسای کلیم هم که وقتی عصا را انداخت تماشاچیان دیدند تنها یک مار است در میدان و بقیه یک سلسله چوبها و طنابها که افتاده‌اند این معنای ?تَلْقَفْ? است، نه اینها را بلع کرد، رسوا شدند همه، یعنی وقتی این معجزه عرضه شد، همه? تماشاچیان دیدند که در میدان مبارزه و مسابقه یک مار است که دارد حرکت می‌کند، در کنارش هم چندین قطعه چوب و چندین تکه طناب. خدا فرمود: ما این‌چنین حق را بر باطل پیروز می‌کنیم، هرگز موسایِ کلیم بعد از جریان کوه طور نترسید، حالا در این زمینه مطالعه بفرمائید که سحر در خیال اثر می‌کند.



[ دوشنبه 91/10/25 ] [ 2:47 عصر ] [ فولادپور ]

 

فردی که به خدا ایمان داشته باشد، در حقیقت بر موجودی متکی شده است که علم، قدرت و خیرخواهی بی نهایتی دارد؛ از این رو ترس، دلهره، اضطراب و تزلزل در درونش ایجاد نمی‌شود و احساس بی نیازی و آرامش برایش ایجاد می‌شود.

 

 


 

پر خوری

 


رابطه قرآن و بهداشت و پزشکی

قرآن کریم رساترین پیام الهی برای بشریت است که مهم‌ترین هدف آن، هدایت انسان به سمت فلاح و رستگاری است. از آنجا که انسان سالم در انجام وظایف خود و رسیدن به رستگاری موفقیت بیشتری دارد، اسلام بر حفظ سلامتی بدن و عدم تحمیل وظایف بیش از حد توان بر خود تأکید کرده است.

انسان موجودی دو بعدی (مادی و معنوی) است و قرآن کریم نیز به هر دو بعد نظر دارد و می‌خواهد جسم و جان هر دو را شفا دهد.

ایمان به خدا

«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِمْ»؛ «او کسی است که آرامش را در دل‌های مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند»(فتح: 4)

فردی که به خدا ایمان داشته باشد، در حقیقت بر موجودی متکی شده است که علم، قدرت و خیرخواهی بی نهایتی دارد؛ از این رو ترس، دلهره، اضطراب و تزلزل در درونش ایجاد نمی‌شود و احساس بی نیازی و آرامش برایش ایجاد می‌شود.

توکل به خدا

«وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ »؛ «و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند.»(طلاق: 3)

توکل کردن بر خدا در حقیقت داشتن پشتیبانی قدرتمند برای آدمی در حل مشکلات است. تمام کسانی که بر خدا توکل کرده‌اند، هیچ گاه ناامید نشده و تکالیف خویش را به خوبی به انجام رسانده‌اند؛ زیرا نگران آینده نیستند و در هر صورت به وظیفه عمل می‌نمایند.

 

اعتماد به مقدرات الهی

«قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»؛ «بگو جز آنچه خدا برای ما مقرر داشته، هرگز به ما نمی‌رسد؛ او سرپرست ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.»(توبه : 51)

فردی که چنین اعتقادی را در وجود خود محکم کرده باشد، با تبعات حوادث بهتر و راحت‌تر سازگاری خواهد کرد.

دوری از یاد خدا نیز زندگی را دشوار می‌سازد: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا»؛ « و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت

مقابله با مشکلات

«لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی کَبَدٍ»؛ « که ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگی او پر از رنج‌هاست)»(بلد: 4)

انسانی که به چنین حقیقتی اعتقاد راسخ داشته باشد، خود را برای مقابله با آن‌ها آماده می‌کند.

ازدواج و روابط خانوادگی

اسلام به ازدواج و روابط خانوادگی، اهمیت بسیاری داده و از عزلت و گوشه گیری نهی کرده است که این خود، از تأثیر عمیق دینی، اجتماعی و روانی آن بر فرد حکایت دارد: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»؛ «و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند.»(روم: 21)

حمایت اجتماعی

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ »؛ «مؤمنان برادر یکدیگرند»(حجرات: 10) گستره حمایت اجتماعی در اسلام، از محدوده کوچک خانواده آغاز می‌شود و خویشاوندان، همسایگان، شهروندان و حتی به گونه ای کل جامعه بشری را در بر می‌گیرد.

یاد خدایاد خدا

یکی از اموری که به انسان آرامش می‌بخشد، یاد خداست: «أَلا به ذکرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ «آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد.»(رعد: 28)

نتیجه این آرامش، ایجاد آرامش زود هنگام در روان و جسم فرد می‌شود: «ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِکْرِ اللّهِ»؛ «سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا می‌شود»(زمر: 23)

دوری از یاد خدا نیز زندگی را دشوار می‌سازد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا»؛ «و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت.»(نمل: 62)

دعا

یاری خواستن از قدرت بی نهایت خداوند، نوعی رابطه میان انسان و پروردگار برقرار می‌سازد: «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ»؛ «یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت می‌کند و گرفتاری را برطرف می‌سازد.»(طه: 124)

نماز

راز و نیاز با خدا با آداب مخصوص و به صورت منظم نوع دیگر رابطه میان انسان و پروردگار می‌باشد و به آدمی آرامش می‌بخشد: « وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»؛ « از صبر و نماز یاری جویید؛ (و با استقامت و مهار هوس‌های درونی و توجه به پروردگار نیرو بگیرید.)»(بقره: 45)

پرخوری و اسراف در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته است: « کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفین»؛ «(از نعمت‌های الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی‌دارد». اگر تغذیه از حالت اعتدال خارج شود، برای انسان ضرر دارد و سلامت جسمی او را به خطر می‌اندازد

دعوت به خوردن غذاهای پاکیزه و پرهیز از غذاهای مضر

قرآن کریم از طرفی انسان را به خوردن غذاهای پاک و مفید توصیه می‌کند و از طرف دیگر او را نسبت به مصرف غذاهای مضر باز می‌دارد و این دو دستور، سلامتی و بهداشت جسم انسان را تأمین می‌کند؛ همان گونه که آرامش روانی و بهداشت اجتماعی انسان‌ها را با قید حلال بودن تأمین می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از نعمت‌های پاکیزه ای که به شما روزی داده‌ایم، بخورید.»(بقره: 172)

«وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلالاً طَیِّبًا»؛ «و از نعمت‌های حلال و پاکیزه ای که خداوند به شما روزی داده است، بخورید.»(مائده: 88)

حرمت خوردن چیزهای پلید

اسلام خوردن غذاهای پلید و خبیث را حرام کرده است: «وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ»؛ «و ناپاکی‌ها را تحریم می‌کند.»(اعراف: 157)

اسراف

 


پرخوری و اسراف

پرخوری و اسراف در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته است: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفین»؛ «(از نعمت‌های الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی‌دارد.»(اعراف: 31)

اگر تغذیه از حالت اعتدال خارج شود، برای انسان ضرر دارد و سلامت جسمی او را به خطر می‌اندازد.

ممنوعیت خوردن گوشت مردار و خون و گوشت خوک

«إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ»؛ «خداوند، تنها (گوشت) مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را نام غیرِ خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام کرده است»(بقره: 173)

ممنوعیت نوشیدن شراب

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ ...  رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! شراب و قمار ... پلید و از عمل شیطان است، از آن‌ها دوری کنید تا رستگار شوید.»(مائده: 90)

 



[ جمعه 91/6/31 ] [ 5:57 عصر ] [ فولادپور ]

حدود اخلاقی خوردن و آشامیدن


انسان ها همه میل به خوردن و آشامیدن دارند و این لازمه حیاتشان است می خواهیم ببینیم مطلوبیّت و نامطلوبیّت و ارزش مثبت و منفى اخلاقى در ارتباط با این میل از کجا پیدا مى شود؟


 

پر خوری

 

در پاسخ به پرسش فوق باید گفت: کلا در همه امور ارزش هاى اخلاقى در انتخاب و گزینش انسان ریشه دارند و در این زمینه هم چنین است به کمیّت و کیفیّت یا جهت خاصّى در استفاده از خوردنی ها و آشامیدنی ها مربوط مى شود: مذمّت از خوردن و نوشیدن ممکن است مربوط به کمیّت باشد؛ زیرا، به تناسب نیاز واقعى انسان براى زنده ماندن، یک اندازه واقعى وجود دارد که رعایت آن اندازه عملا، ممدوح و ستوده است و بى توجّهى به آن به نکوهش و مذمّت اخلاقى انسان منتهى خواهد شد. از اینجاست که خداوند مى فرماید:

«کلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا.»

یعنى، اندازه را در خوردن و نوشیدن رعایت کنید که اگر رعایت اخلاقى در اینگونه موارد به کمیّت خاصّى مربوط مى شود که رعایت کردن یا رعایت نکردن آن اندازه، ارزش مثبت و منفى را براى کار، به دنبال خواهد آورد.

از آنجا که بعضى از مأکولات و مشروبات، به نوعى مزاحمت براى لذت های دیگر ایجاد مى کنند یا موجب زیانى بر جسم یا روح انسان مى شوند، از ارزش منفى برخوردار خواهند شد. مثلا گاهى ممکن است خوردن چیزى سلامتى انسان را تهدید کند در این صورت لذت بردن از خوردن ، مزاحم لذّت سلامتى و صحّت انسان خواهد بود و این خود عامل نیرومندى است که اخلاقاً، عمل خوردن را محدود مى کند به حدّى که به سلامتى انسان لطمه اى وارد نشود و  خوردنی ها را محدود مى کند به چیزهایى که سلامتى بدن را تهدید نکند و یا چیزهایى که مثل شراب و گوشت خوک و یا گوشت حیوانى که به نام خدا ذبح نشده ضرر روحى و معنوى نداشته باشد.

در مواردى نیز یک جهت نامطلوب، منشأ ارزش منفى عمل اکل و شرب در انسان خواهد شد. کسى که مى خورد و مى نوشد تا با نیروى حاصل از آن در راه خدا معصیّت کند هر چند که مأکولاتش هم از طیّبات باشد و ضرر مادّى، عقلى و اجتماعى هم نداشته باشد چنین نیّتى خود به خود عمل تغذیه و خوردن و آشامیدن وى را نکوهیده، ناستوده و داراى ارزش منفى خواهد ساخت و برعکس، اگر انگیزه و نیّت انسان در این عمل، خیر باشد فى المثل، براى این بخورد که توان عبادت و بندگى خدا را پیدا کند یا براى آن که پدر و مادر خود را خرسند و خوشحال سازد در این صورت چنین نیّتى منشأ ارزش مثبت عمل خوردن و آشامیدن او خواهد شد که ما از این عامل ارزش دهى با عنوان جهت خاصّ یاد کردیم.

اینکه آدمى هوسناکانه در جستجوى تفنّن در غذا باشد، حاکى از این است که تعلّق قلبى به لذایذ مادّى و حیوانى دارد و آن را در زندگى، براى خود، هدف قرار داده است و چنین حالتى از نظر اخلاق، مذموم و نکوهیده است

 

در هر حال، خوردن و آشامیدن انسان هیچگاه بى ارتباط با سایر صفات جسمى و حالات روحى انسان نیستند. گاهى به انسان قدرت و نیرو و توان مى دهد و به سلامتى انسان مى افزاید که طبعاً، فعل خوردن ارزش مثبت خواهد داشت و گاهى، انسان را کسل و قواى فکرى وى را تضعیف مى کند که ترک آن از ارزش مثبت برخوردار خواهد بود.

 گاهى موجب شادابى روح و توان عبادت در انسان مى شود که باز هم فعل آن ارزش مثبت دارد و گاهى، برعکس، حضور قلب را از انسان مى گیرد، عواطف وى را ضعیف مى کند و منشأ قساوت دل و تاریکى و ظلمت جان مى شود که ترک آن، ارزش مثبت خواهد داشت.

 

دیدگاه ارزشى قرآن در اکل و امساک

در قرآن کریم، ارزشهاى مثبت و منفى مربوط به این موضوع بر اساس محورهاى بالا تبیین گردیده است و در بررسى این موضوع مى توان به آیات مربوط به روزه هاى واجب، آیات مربوط به مطلق روزه، و آیات مربوط به روزه هاى مستحب مراجعه نمود. مثل آیه:

«یا اَیُّها الَّذینَ امَنُوا کتِبَ عَلَیْکمُ الصَّیامُ کما کتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکم لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ.»(1)

1ـ بقره/ 183.

 [اى کسانى که ایمان آورده اید بر شما، مانند گذشتگان قبل از شما، روزه واجب گردیده است باشد که تقوا پیشه کنید.] که به روزه واجب مربوط مى شود.

و مثل آیات مربوط به روزه هاى کفّاره:

«فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ اَیّام فِى الْحَجِّ وَسَبْعَة اِذا رَجَعْتُمْ تِلْک عَشَرَةٌ کامِلَةٌ.»( بقره/ 196)

[پس هر کس که قربانى نیافت بر او است که سه روز در حجّ روزه بگیرد و هفت روز به هنگامى که به منزل باز گشتید که آنها مجموعاً ده روز کامل خواهد شد].

کفاره

 

و آیات دیگرى نیز در باره روزه هایى که به عنوان کفّاره واجب است داریم و در اینجا نیازى به ذکر آنها نیست.

اینکه در قرآن در زمینه برخى از خطاها روزه گرفتن را به عنوان کفّاره مطرح مى کند به تناسب حکم و موضوع مى توان دریافت در چنین مواردى روزه گرفتن، نورانیّتى براى انسان با خود به همراه مى آورد که آلودگى قبلى را که در اثر گناه در نفس انسانى حاصل شده است به وسیله آن از بین مى رود و نفس انسان با روزه تطهیر مى شود و از اینجاست که به این روزه ها نام «کفّاره» یعنى جبران کننده، اطلاق مى شود.

بعضى آیات مطلق روزه اعّم از واجب و مستحب را شامل مى شود مثل آیه:

«فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَاِنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکمْ اِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ.»( بقره/ 184)

[پس کسى که به اختیار خود نیز کار نیک کند براى او بهتر است و این که روزه بگیرید برایتان بهتر است اگر مى دانستید].

اینکه آدمى هوسناکانه در جستجوى تفنّن در غذا باشد، حاکى از این است که تعلّق قلبى به لذایذ مادّى و حیوانى دارد و آن را در زندگى، براى خود، هدف قرار داده است و چنین حالتى از نظر اخلاق، مذموم و نکوهیده است. البته، مذمّتهاى

بعضى از آیات، انسان را از خوردن بعضى چیزها که طبعاً، نوعى مزاحم بعضى از کمالات انسان می شود، منع کرده مى فرماید:

«اِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزیرِ وَما اُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ فَمَنْ اِضْطُرَّ غَیْرَ باغ وَلا عاد فَلا اِثْمَ عَلَیْهِ اِنَّ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ.»( بقره/ 173)

استفاده از مأکولات و مشروبات نیز مثل استفاده از سایر نعمتهاى خداوند اگر به انگیزه شکر باشد علاوه بر ارزش مادّى آن، در تأمین نیازهاى جسمى انسان، داراى ارزش مثبت اخلاقى و معنوى نیز خواهد بود و کمال معنوى انسان را به همراه خواهد آورد

 

[براى شما خوردن گوشت حیوان مرده و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا ذبح شده ممنوع شد پس هر کس ناگزیر شد از خوردن آن(یعنى، راه دیگرى براى سدّ رمق نداشت) و از حدّ ضرورت تجاوز نکرد گناهى بر او نیست که خداوند بخشنده و رحیم است].

قرآن در یک مورد عنوانى کلّى در ارتباط با خوردنی ها و نوشیدنی ها ارائه مى دهد که مى توان ملاک و ریشه حرمت و حلیّت را از آن جستجو کرد. آنجا که مى گوید:

«وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ.»( اعراف/ 157)

[و برایشان چیزهاى پاک و پاکیزه را حلال، و چیزهاى ناپاک و پلید را حرام گردانید].

که در این صورت، دیگر رزق حسن نیست بلکه از خبایث و پلیدى هاست و نباید از آن استفاده کرد. البته این معنا بنابر یک احتمال است.

در آیه دیگرى آمده است:

«اِنَّما الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالاَْنْصابُ وَالاَْزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ.»( مائده/ 90)

در این آیه نیز حکم به پلیدى و زشتى و چیزهایى مثل شراب و قمار و غیره نموده که پلیدى هر یک به تناسب موضوع خاصّ خود منشأ رفتار خاصّى از انسان در ارتباط با آن خواهد شد. و در مورد شراب پلید بودن و ناپاک بودن آن به این معناست که نوشیدن آن عملى زشت و شیطانى و موجب زوال عقل است و مفاسد دیگرى را به دنبال مى آورد.

لذّت براى از خوردنی ها و نوشیدنی ها، خود به خود، از نظر اخلاقى نه ارزش مثبت دارد و نه ارزش منفى .

استفاده از مأکولات و مشروبات نیز مثل استفاده از سایر نعمتهاى خداوند اگر به انگیزه شکر باشد علاوه بر ارزش مادّى آن، در تأمین نیازهاى جسمى انسان، داراى ارزش مثبت اخلاقى و معنوى نیز خواهد بود و کمال معنوى انسان را به همراه خواهد آورد.



[ پنج شنبه 91/6/9 ] [ 9:59 صبح ] [ فولادپور ]

 

حسد مایه کفر است. بنى اسرائیل آرزو داشتند پیامبر موعود از نژاد آنان باشد و چون به آرزوى خود نرسیدند، حسادت ورزیده و کافر شدند پس می توان نتیجه گرفت نارضایتى انسان ها، تأثیرى در مقدرات حکیمانه خداوند ندارد. خدا بهتر مى‏داند که رسالت خود را به عهده چه کسى بگذارد.

 

 

 

حسود

 


حسد مایه کفر است

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَبا?ُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ(بقره/ 90)؛ چه بد است آنچه که خویشتن را به آن بفروختند، که از روى حسد، به آیاتى که خدا فرستاده بود کافر شدند (و گفتند:) که چرا خداوند از فضل خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد، (آیاتش را) نازل مى‏کند. پس به قهر پى در پى الهى گرفتار شدند و براى کافران، مجازاتى خوار کننده است.

در این آیه، علّت کفر یهودیان به پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله بیان شده است. آنها حسادت مى‏ورزیدند که چرا بر یکى از افراد بنى اسرائیل، وحى نازل نشده است و این حسادت و کفرورزى، بهاى بدى بود که خود را بدان فروختند.



[ پنج شنبه 91/6/9 ] [ 9:58 صبح ] [ فولادپور ]
........ مطالب قدیمی‌تر >>

درباره وبلاگ
برچسب‌ها
امکانات وب