سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یامعین الضعفاء
 
لوگوی همسنگران
طراح قالب
معببر سایبری فندرسک

چشم گردون در عزای موسى جعفر گریست    دیده‌ی خورشید بر آن ماه خوش منظر گریست

گر چه او پروانه‌ی حق بود اما همچو شمع    در مناجاتش ز هجر دوست پا تا سر گریست

امام کاظم علیه‏السلام فرمودند:
پس از خداشناسى، برترین کارى که بنده به وسیله آن به خداوند نزدیک مى‏شود، عبارت است از: نمــاز، نیـکى به پـدر و مـادر، و ترک حسد و خودپسندى و فخرفروشى. (تحف العقول، ص 391)

حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) عابدترین و زاهدترین، فقیه ترین، سخى ترین و کریمترین مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى که وقت نماز صبح فرا مى رسید، بعد از نماز شروع به دعا مى کرد و از ترس خدا آن چنان گریه مى کرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پیرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امین و کاظم لقب یافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور گردید.

از جمله ، على بن حمزه مى گوید: روزى موسى بن جعفر علیه السلام دست مرا گرفت و با یکدیگر از مدینه به بیابان رفتیم ؛ در راه ناگهان چشمم به مردى از اهل مغرب افتاد که الاغ مرده اى در مقابلش افتاده و بار الاغ روى زمین پراکنده شده بود و مرد گریان بود.

موسى بن جعفر علیه السلام پرسید: چه شده است ؟ گفت : با رفقایم قصد رفتن حج را داشتم که الاغم در این جا مرد، همراهانم رفتند و من سرگردان مانده ام و وسیله اى براى حمل بارم ندارم . امام علیه السلام فرمود: شاید الاغت نمرده است . گفت : عجب دلسوزى که مرا مسخره مى کند! امام علیه السلام فرمود: نزد من تعویذ خوبى هست . آن مرد گفت : تعویذ شما درد مرا دوا نمى کند، بیش از این مرا دست میندازید، امام علیه السلام به الاغ نزدیک شد و دعایى خواند که من نشنیدم و چوبى را که بر زمین افتاده بود برداشت و با آن بر پیکر الاغ زد و حیوان را هى کرد.

الاغ از جا جست و صحیح و سالم سر پا ایستاد. امام علیه السلام فرمود: اى مغربى آیا چیزى از تمسخر در این جا مى بینى ؟ برو به همراهانت برس ! ما رفتیم و او را واگذاشتیم . على بن ابى حمزه مى گوید: روزى کنار زمزم ایستاده بودم ، ناگاه همان مغربى را آن جا دیدم ، وقتى که چشمش به من افتاد، به سمت من دوید و از خوشحالى مرا بوسید. گفتم : الاغت در چه حال است ؟ گفت : به خدا سوگند که صحیح و سالم است نمى دانم که خداوند از کجا بر من منت گذاشت و الاغم را بعد از مردن دوباره زنده کرد. گفتم : تو به حاجتت رسیدى ، چیزى را که از حد معرفت تو بیرون است ، نپرس .

راوندى مطالب دیگرى هم نقل کرده است که ما از نقل آنها صرف نظر کردیم .



[ شنبه 91/3/27 ] [ 11:38 صبح ] [ فولادپور ]

درباره وبلاگ
برچسب‌ها
امکانات وب