سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یامعین الضعفاء
 
لوگوی همسنگران
طراح قالب
معببر سایبری فندرسک

مرجعیت, لیاقت او را داشت

آیت الله حایری
بدون شک مرجعیت یکی از مسائل مهمی است که مایه قوام و استحکام دین اسلام از دیرباز تا کنون بوده است.

 

 

یکی از آفاتی که پس از چندین سال درس خواندن گریبانگیر برخی از طلاب می شود, تلاش برای تصاحب مقام مرجعیت است. بدون شک مرجعیت یکی از مسائل مهمی است که مایه قوام و استحکام دین اسلام از دیرباز تا کنون بوده است.

 

 این نکته نیز واضح است که برای تحصیل علم باید نهایت تلاش را کرد و یکی از خوبی ها و محسنات حوزه این است که طلاب با انگیزه مرجعیت به تحصیل خود ادامه می دهند.

 

اما همانطور که هر چیز آفت مخصوص خودش را دارد توجه به این نکته نیز بسیار مهم است که مبادا عشق به مرجع شدن و اجتهاد, مانع از خلوص و تقوای لازم برای زعامت و مرجعیت شود.

 

به تعبیر دیگر زمانی قبول مرجعیت و تلاش برای رسیدن به آن مطلوب است که وظیفه چنین اقتضا کند. سیره علمای بزرگ ما در این زمینه نیز اینگونه بوده و به شدت از قبول مرجعیت امتناع می ورزیدند.

به راستی که مرجعیت لایق ایشان بود نه ایشان لایق مرجعیت...

 

حکایت اول:

 

از مرحوم ملا علی همدانی نقل شده که فرمود:

 در منزل حاج شیخ ابوالقاسم قمی که یکی از علمای با فضیلت بود نشسته بودیم دیدیم

مرجع وقت حاج عبدالکریم حائری تشریف آوردند پس از نشستن، مسئله ای را مطرح فرمودند و به حاج شیخ ابوالقاسم فرمودند:

 

نظر شما در این مسئله چیست؟

ایشان مقداری تأمل کرده سپس جواب مسئله را بیان کردند حاجی شیخ فوری خادمش را صدا زد فرمود:

 از اراک این مسئله را ازمن سؤال کرده اند و من جوابش را نوشته ام که بیایند ببرند زود برو نگذار آن کاغذ را ببرند آن  جوابی که من نوشته ام اشتباه بوده همین جوابی که آقا بیان فرمودند بنظرم صحیح تر است .

 

حکایت دوم:

 

هنگامی که پس از ارتحال میرزای شیرازی اول، برای قبول و پذیرش مرجعیت به  آیه الله حاج سید محمد فشارکی  مراجعه می کنند او می گوید:

« من شایسته مرجعیت نیستم. زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامی به غیر از علم فقه امور دیگری لازم دارد از قبیل:

اطلاع از مسائل سیاسی و شناختن موضعگیریهای درست در هرکار.

 

و اگر من در این امر دخالت کنم به تباهی کشیده می شود. برای من غیر از تدریس کار دیگری جایز نیست.»

و بدین گونه آن عالم وارسته  مردم را  به  آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی ارجاع داد .

 

حکایت سوم:

 

در حالات آیه الله محمد فشارکی می نویسند:

ایشان از مجتهدین بزرگ زمان خودش بود. بعد از فوت مرجع عالیقدر آیه الله محمد تقی شیرازی مردم  به ایشان مراجعه کردند تا در مسجدی که هر شب آیه الله شیرازی در آن نماز جماعت می خواند اقامه نماز کنند و مرجعیت تقلید را هم بپذیرند.

 

آیه الله فشارکی می گویند:

 

دیدم در آن شب چیزی در من است که مرا خوشحال کرده و بعد فهمیدم که ماجرای مرجعیت است و شیطان در من نفوذ کرده. با خود گفتم:

می دانم با تو چه کنم.

فردای آن شب می آیند و هر چه به آیه الله فشارکی اصرار می کنند بیا و نماز را بخوان قبول نمی کنند و از همینجا بود که ایشان حتی تا آخر عمر رساله هم ننوشتند و فقط شاگرد تربیت کردند.

 


 

منابع:

برگرفته از پایگاه یا مجیرشت

آیت الله حایری
بدون شک مرجعیت یکی از مسائل مهمی است که مایه قوام و استحکام دین اسلام از دیرباز تا کنون بوده است.

 

 

یکی از آفاتی که پس از چندین سال درس خواندن گریبانگیر برخی از طلاب می شود, تلاش برای تصاحب مقام مرجعیت است. بدون شک مرجعیت یکی از مسائل مهمی است که مایه قوام و استحکام دین اسلام از دیرباز تا کنون بوده است.

 این نکته نیز واضح است که برای تحصیل علم باید نهایت تلاش را کرد و یکی از خوبی ها و محسنات حوزه این است که طلاب با انگیزه مرجعیت به تحصیل خود ادامه می دهند.

اما همانطور که هر چیز آفت مخصوص خودش را دارد توجه به این نکته نیز بسیار مهم است که مبادا عشق به مرجع شدن و اجتهاد, مانع از خلوص و تقوای لازم برای زعامت و مرجعیت شود.

به تعبیر دیگر زمانی قبول مرجعیت و تلاش برای رسیدن به آن مطلوب است که وظیفه چنین اقتضا کند. سیره علمای بزرگ ما در این زمینه نیز اینگونه بوده و به شدت از قبول مرجعیت امتناع می ورزیدند.

به راستی که مرجعیت لایق ایشان بود نه ایشان لایق مرجعیت...

حکایت اول:

از مرحوم ملا علی همدانی نقل شده که فرمود:

 در منزل حاج شیخ ابوالقاسم قمی که یکی از علمای با فضیلت بود نشسته بودیم دیدیم

مرجع وقت حاج عبدالکریم حائری تشریف آوردند پس از نشستن، مسئله ای را مطرح فرمودند و به حاج شیخ ابوالقاسم فرمودند:

نظر شما در این مسئله چیست؟

ایشان مقداری تأمل کرده سپس جواب مسئله را بیان کردند حاجی شیخ فوری خادمش را صدا زد فرمود:

 از اراک این مسئله را ازمن سؤال کرده اند و من جوابش را نوشته ام که بیایند ببرند زود برو نگذار آن کاغذ را ببرند آن  جوابی که من نوشته ام اشتباه بوده همین جوابی که آقا بیان فرمودند بنظرم صحیح تر است .

حکایت دوم:

هنگامی که پس از ارتحال میرزای شیرازی اول، برای قبول و پذیرش مرجعیت به  آیه الله حاج سید محمد فشارکی  مراجعه می کنند او می گوید:

« من شایسته مرجعیت نیستم. زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامی به غیر از علم فقه امور دیگری لازم دارد از قبیل:

اطلاع از مسائل سیاسی و شناختن موضعگیریهای درست در هرکار.

و اگر من در این امر دخالت کنم به تباهی کشیده می شود. برای من غیر از تدریس کار دیگری جایز نیست.»

و بدین گونه آن عالم وارسته  مردم را  به  آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی ارجاع داد .

حکایت سوم:

در حالات آیه الله محمد فشارکی می نویسند:

ایشان از مجتهدین بزرگ زمان خودش بود. بعد از فوت مرجع عالیقدر آیه الله محمد تقی شیرازی مردم  به ایشان مراجعه کردند تا در مسجدی که هر شب آیه الله شیرازی در آن نماز جماعت می خواند اقامه نماز کنند و مرجعیت تقلید را هم بپذیرند.

آیه الله فشارکی می گویند:

دیدم در آن شب چیزی در من است که مرا خوشحال کرده و بعد فهمیدم که ماجرای مرجعیت است و شیطان در من نفوذ کرده. با خود گفتم:

می دانم با تو چه کنم.

فردای آن شب می آیند و هر چه به آیه الله فشارکی اصرار می کنند بیا و نماز را بخوان قبول نمی کنند و از همینجا بود که ایشان حتی تا آخر عمر رساله هم ننوشتند و فقط شاگرد تربیت کردند.

 


 

منابع:

برگرفته از پایگاه یا مجیر



[ پنج شنبه 91/1/31 ] [ 1:30 عصر ] [ فولادپور ]

درباره وبلاگ
برچسب‌ها
امکانات وب