سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یامعین الضعفاء
 
لوگوی همسنگران
طراح قالب
معببر سایبری فندرسک

روز بزرگداشت سعدی

یاد روز سعدی

اول اردیبهشت ماه در تقویم ملی ایرانیان همزمان با سالروز تولد شیخ اجل سعدی شیرازی که فرهنگوران او را به‌عنوان استاد سخن می‌شناسند،یادروز سعدی نام گرفته است.

دو کتاب پر مغز و ارزشمند سعدی بوستان و گلستان است ، گلستان و بوستان سعدی حاصل شناخت او از انسان است و این دو اثر گرایش انسانی دارد.

اما آن چه سعدی در کتاب‌های خود جمع‌آوری کرده است حاصل 30 سال دنیا دیدن، تجربه زندگی همراه با تامل، شناخت از ماهیت انسان و بهره‌گیری از حکیمان و عارفان است.سعدی سفیر انسانیت ، همبستگی و همزیستی است و برای گفت وگوی فرهنگ ها و تمدنها با اشعار زیبای خود زمینه‌سازی کرده است.



[ پنج شنبه 91/1/31 ] [ 2:2 عصر ] [ فولادپور ]
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در سلسله جلسات درسهایی از قرآن با عنوان «شیوه‌های تعلیم و تربیت» در قسمتی از صحبت‌های خود گفت: به خانم می‌گوییم: فُکلت بیرون است، گناه است. تو بنده‌ خدا هستی، به شکرانه‌ اینکه خدا به تو نعمت داده، زیبا آفریده، این زیبایی را...

به گزارش طنین نیوز دختر قیمتی می‌گوید: نمی‌گذارم کسی از من لذت ببرد. مگر اینکه خرجی مرا بدهد. خانه، ماشین، تلفن، همه امکانات را هرکس خرجی مرا داد به من هم نگاه کند.
این می‌گوید: نه من آرایش می‌کنم، جوان‌ها مرا مفت ببینید. خودش را حراج می‌کند. خودت را حراج نکن تو ارزش داری. خانمی که خودش را آرایش کرده و نشان می‌دهد، چرا خودت را حراج می‌کنی، تو حیف هستی. هرکس همه‌ زندگی تو را تأمین کرد، حق دارد به تو نگاه کند. نه هرکس مفت کنار خیابان با یک بستنی، با یک لبخند، با یک تلفن و اسم ام اس، تو گران هستی، چرا خودت را حراج کردی؟ این مویت پیدا نباشد.
آقای قرائتی حالا این دو تا تار مو را گیر نده. خیلی‌ها گناهان بزرگتر کردند. می‌گوید: این چیزی نیست. اینکه می‌گویی: چیزی نیست دیگر خدا نمی‌بخشد.ببین اگر من یک سنگی، از این سنگ‌های کوچک که به نان سنگک چسبیده، اگر من یک سنگ کوچک بزنم در سر شما، بگویی: آخ! بگویم: چیزی نیست. بگویم: چیزی نیست، شما بیشتر عصبانی می‌شوی. اما اگر یک سنگ یک کیلویی از دست من افتاد خورد روی پای شما، پای شما خونی شد، بگویم: ببخشید، می‌بخشی. یک کیلو را می‌بخشی، یک مثقال را نمی‌بخشید. چون یک مثقال را می‌گویم: چیزی نیست.
شما مبلغ سنگینی بدهکار باشید. بروید نزد بستانکار بگویید: آقا من یک مقدار به شما بدهکار هستم، فعلاً ندارم. انشاءالله بعداً می‌دهم. می‌گوید: خیلی خوب باشد. اما اگر یک مبلغ کمی بدهکار هستی، حالا چه خبر است، چیزی نیست! طرف از این بیشتر ناراحت می‌شود. شما بگو چیزی هست، ندارم بدهم. قابل اغماض است. اما بگویی: چیزی نیست آدم لجش می‌گیرد.
یک شاگرد سر کلاس نیاید، عذرخواهی کند. آدم او را می‌بخشد. اما یک شاگرد سر کلاس بیاید هی به معلم چنین کند. معلم بگوید: گوش بده. آخر چیزی نیست! خود شما چه حالی می‌شوید که کار کوچک را آدم بگوید چیزی نیست؟
حالا دو تا مو که چیزی نیست. حالا اینها که... حالا یک شب که شب عروسی، بگذار اینها... حرف نماز را نزن. عروس آرایش کرده حالا وضو بگیرد، کلی لاک به دست‌هایش زده است. حالا یک شب که صد شب نمی‌شود. حالا نمازت را بعد بخوان. اینکه آدم بگوید: حالا شب عروسی است، حالا مهمانی است، حالا... گناهی که آدم انجام بدهد، بگوید: این چیزی نیست. خدا این را نمی‌بخشد. میکروب چیزی نیست، کوچولو است ولی یک آدم را از پا درمی‌آورد. پوست خیار چیزی نیست، ولی یک وزنه بردار حرفه‌ای را ممکن است ویلچری‌اش کند.
وی در قسمتی دیگر از صحبت هایش بیان کرد:سر کلاس باید رنگ معلم شاد باشد. چادر سیاه برای خیابان، چه گناهی کرده یک دختر می‌خواهد یک چیزی یاد بگیرد، هفت ساعت سیاه نگاه کند. تخته سیاه را هم سفید کردند، وایت بردش کردند، سبزش کردند، لباس مشکی برای خیابان خوب است. البته نه شادی که چشمک بزند. شاد آرام، شاد دلنواز، رنگ مشکی خوب نیست. رنگ قرمز هم خوب نیست. روایت داریم.
حضرت دید یک قافله‌ای جاجیمی که روی شتر انداختند، پارچه‌ای که روی شتر انداختند، قرمز است. فرمود: این پارچه‌ی قرمز را انداختید روی شتر، سوار می‌شوید نگاهتان به این قرمز می‌افتد و برای چشمتان بد است. بردارید. چنان دویدند که شترها رم کردند. رنگ قرمز خوب نیست. رنگ باید رنگ شاد باشد.
همچنین قرانئی درباره روش های تعلیم و تربیت و بهره‌گیری از خنده و شادی در امر آموزش ادامه داد: در کلاس باید استفاده از خنده باشد. شرایط بدنی و طبی و بهداشتی را در نظر بگیرید. می‌خواهد بخندد، خوب بگذار بخندد. نخند! این هم بدتر می‌کند. خوب وقتی خنده‌اش گرفته بگذار بخندد. جلوی فطرت را نگیرید. الآن خنده‌اش گرفته.
ما یکجایی بودیم هروقت می‌خواستیم بخندیم این مربی ما می‌گفت: آقا شما یک ربع دیگر بخند. خوب یک ربع دیگر خنده‌ام نمی‌گیرد. (خنده حضار) اینکه دست خودم نیست.



[ یکشنبه 91/1/27 ] [ 6:29 عصر ] [ فولادپور ]

شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری در سال 540 ه . ق متولد شد و در سال 618 ه . ق در قتل عام نیشابور در فتنه مغول دار فانی را وداع گفته است  و در طول حدود 8 دهه  عمر با برکتش از سی سالگی تا هفتاد و اند سالگی اشعارش را سروده است.بنابراین آثار مسلم شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری عبارتند از :

1- مصیبت نامه 2- الهی نامه 3- مختارنامه 4- اسرارنامه 5- منطق الطیر 6- خسرونامه 7- دیوان غزلیات و قصاید 8- تذکره الاولیاء می باشد که سه رکن اصلی در آثار وی شامل زیبایی، عشق و درد است که از این سه رکن درد را رکن عمده و مایه ابتکار اوبایددانست.

 

و همه ساله نیز در 25 فروردین ماه که در تقویم ملی کشور به نام روز ملی  شیخ فرید الدین محمد عطار نیشابوری نامگذاری شده است همایش بزرگداشت در نیشابور و دیگر نقاط ایران و جهان برگزار می گردد .

 

 



[ پنج شنبه 91/1/24 ] [ 9:41 صبح ] [ فولادپور ]

برای یک سفر  چقدر هزینه کنیم؟

 


اهل دنیا مسافرانى هستند که بند کوله‏بارشان را در غیر آن، باز مى‏کنند.

 

 

 


سفر نوروزی

 

مدت زیادی از سفرهای نوروزیمان نمی گذرد بنابراین هنوز حال و هوایش را از یاد نبرده ایم، از وسایل مورد نیاز حداقلی برگرفتیم و با توکل بر خدا راهی سفر شدیم، هر چند در کنار همه لذت ها سفرها سختی ها و خستگی خود را هم به همراه دارد، اما سفر است دیگر به زودی باید راه بازگشت را در پیش گرفت بد و خوبش هم موقت است .  

 

اگر انسان، دنیا را یک «سفر» و خود را «مسافر» آن بداند، سختى‏هاى آن، او را بى‏تاب و رنجور نمى‏سازد.

امام على علیه‏السلام کلام زیبایى در این باره دارد:

عِبادَ اللّه‏! اُوصیکم بِالرَّفضِ لِهذِهِ الدُّنیَا التّارِکةِ لَکم وإن لَم تُحِبّوا تَرکها ... فَإِنَّما مَثَلُکم ومَثَلُها کسَفرٍ سَلَکوا سَبیلاً فَکأَنَّهُم قدَ قَطَعوهُ ، وأمّوا عَلَما فَکأَنَّهُم قَد بَلَغوهُ.(نهج البلاغة، خطبه 99)؛ بندگان خدا! شما را به دل کندن از این دنیا سفارش مى‏کنم ، که شما را رها خواهد کرد، هر چند شما مایل به ترک آن نباشید... همانا مثل شما و مَثَل دنیا همانند مسافرانى است که تا مقدارى راه رفته‏اند، گویا تمام آن را پیموده‏اند و تا قصد رسیدن به نشانه‏اى (در میان راه) را دارند، گویا به آن رسیده‏اند .

همچنین در سفارش آن حضرت به فرزندشان امام حسن علیه‏السلام نیز آمده است:

یا بُنَیَّ إنّی قَد أنبَأتُک عَنِ الدُّنیا وحالِها وزَوالِها وَانتِقالِها ، وأنبَأتُک عَنِ الآخِرَةِ وما اُعِدَّ لأَهلِها فیها ، وضَرَبتُ لَک فیهِمَا الأَمثالَ ، لِتَعتَبِرَ بِها ، وتَحذُوَ عَلَیها . إنَّما مَثَلُ مَن خَبَرَ الدُّنیا کمَثَلِ قَومٍ سَفرٍ نَبا بِهِم مَنزِلٌ جَدیبٌ فَأَمّوا مَنزِلاً خَصیبا وجَنابا مَریعا ، فَاحتَمِلوا وَعثاءَ الطَّریقِ ، وفِراقَ الصَّدیقِ ، وخُشونَةَ السَّفَرِ ، وجُشوبَةَ المَطعَمِ ، لِیَأتوا سَعَةَ دارِهِم ، ومَنزِلَ قَرارِهِم ، فَلَیسَ یَجِدونَ لِشَیءٍ مِن ذلِک ألَما ، ولا یَرَونَ نَفَقَةً فیهِ مَغرَما ، ولا شَیءَ أحَبُّ إلَیهِم مِمّا قَرَّبَهُم مِن مَنزِلِهِم ، وأدناهُم مِن مَحَلَّتِهِم(نهج البلاغة، نامه 31)؛

اى فرزندم! همانا من تو را از دنیا و حالات آن و زوالش و دگرگونى‏اش آگاه ساختم، و از آخرت و آنچه براى اهلش در آن مهیّا شده، با خبر نمودم و در باره این دو ، برایت مثال‏هایى زدم تا از آنها عبرت بگیرى و در راه صحیح، گام نهى. مَثَل کسانى که دنیا را خوب آزموده‏اند ، همانند مسافرانى است که در سرمنزلى بى‏آب و آبادى و پرمشقّت که قابل ماندن نیست قرار گرفته‏اند و قصد دارند تا به منزلى پرنعمت و به ناحیه‏اى که در آن آسایش و راحتى است کوچ نمایند . پس مشقت‏هاى راه و دورى دوستان و سختى سفر و ناگوارى غذاها را تحمّل کردند تا به خانه وسیع خویش و سرمنزل قرار و آسایش خویش درآیند و از هیچ یک از این مشکلات، احساس درد نمى‏کنند و هزینه‏هاى مصرف شده را خسارت نمى‏شمرند و هیچ چیز برایشان محبوب‏تر از آن چیزى نیست که آنان را به منزلشان نزدیک‏تر سازد و به محلشان برساند.

همانا اهل دنیا همانند سواره‏اند؛ در حالى که آنان بار گشوده‏اند، راهنما بانگ زند و آنان کوچ کنند

 

 

در این بخش از کلام، به خوبى روشن است که شناخت واقعیت دنیا چه نقشى در به حرکت درآوردن انسان به سوى آخرت دارد. همچنین مشخص مى‏شود که شناخت مقصد و مقصود، و عشق به آن، چه نقش مهمّى در افزایش توان تحمّل و مقاومت در برابر سختى‏ها و مشکلات دارد؛ به اندازه‏اى که گویا هیچ درد و رنجى را ندیده و هر چیزى که او را به مقصدش برساند ، دوست داشتنى و شیرین است، هر چند سخت و تلخ باشد.

 

امام باقر علیه‏السلام نیز مى‏فرماید :

أهلُ الدُّنیا سَفرٌ یَحُلّونَ عَقدَ رِحالِهِم فی غَیرِها(تحف العقول، ص299)؛ اهل دنیا مسافرانى هستند که بند کوله‏بارشان را در غیر آن ، باز مى‏کنند.

امام على علیه‏السلام مى‏فرماید :

أهلُ الدُّنیا کرکبٍ یُسارُ بِهِم وهُم نِیامٌ(نهج البلاغة ، حکمت 64)؛ اهل دنیا همانند سواره‏اى هستند که آنان را مى‏برند در حالى که خواب‏اند.

و یا مى‏فرماید:

إنَّ أهلَ الدُّنیا کرَکبٍ ؛ بَیناهُم حَلّوا إذ صاحَ بِهِم سائِقُهُم فَارتَحَلوا (نهج البلاغة ، حکمت 415) ؛ همانا اهل دنیا همانند سواره‏اند؛ در حالى که آنان بار گشوده‏اند، راهنما بانگ زند و آنان کوچ کنند.



[ پنج شنبه 91/1/24 ] [ 9:30 صبح ] [ فولادپور ]

بهار آغاز است و چه زیباست که این صفحه را در سال جدید با نام و یاد بزرگ مردی آغاز کنیم که نگاهش به بهار نیز زیبایی دیگری می دهد. آنگونه که می گوید: «خاک محتاج زمستان است تا پذیرای بهار شود و جان محتاج صوم است تا روح به ابتذال ربیع واصل شود تا خورشید عشق از افق جان طلوع کند و نسیم لطف بوزد و درخت دل به شکوفه بنشیند و این بهار درون است.»
وقتی قرار است مطلبی در مورد شهید سیدمرتضی آوینی بنویسی، کارت هم سخت است و هم آسان.
آسان از آن رو که تا دلت بخواهد پیش از تو گفته اند و نوشته اند و به قول معروف دستت پر است اما سخت هم هست، چرا که می خواهی در مورد سید شهدای اهل قلم، قلم بزنی.
به نکته هایی ازایشان اشاره می کنیم: 

شهید آوینی؛ «اگر انسان هایی که مأمور به ایجاد تحول در تاریخ هستند، خود از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند، دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد.»
شهید آوینی؛ «اهل حقیقت مقیمان کوی میخانه اند و شعر، جرعه ای است از آن شراب روحانی که بر خاک افشانده اند.»
شهید آوینی؛ «کره زمین خسته است. بشر بعد از قرن ها زمین گرایی و خودپرستی احساس می کند که نیازمند عالم معناست. او این عالم را دوباره باز خواهد یافت و به آن باز خواهد گشت.»




[ دوشنبه 91/1/21 ] [ 10:35 صبح ] [ فولادپور ]
........ مطالب قدیمی‌تر >>

درباره وبلاگ
برچسب‌ها
امکانات وب